مجموعه فرهنگی یاس کبود

این وبلاگ جهت انتشار مطالب مذهبی و بیان آموزه های والای دین مبین اسلام و همچنین برنامه های این مجموعه فرهنگی به استحضار می رسد. ضمن عرض خیر مقدم، حضورتان را گرامی می داریم.

مجموعه فرهنگی یاس کبود

این وبلاگ جهت انتشار مطالب مذهبی و بیان آموزه های والای دین مبین اسلام و همچنین برنامه های این مجموعه فرهنگی به استحضار می رسد. ضمن عرض خیر مقدم، حضورتان را گرامی می داریم.

صفر المعظم در آیینه تاریخ

       

 سی ام صفر          


1.شهادت امام رضا علیه السلام

حضرت ثامن الحجج مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام در سال 203 ه بنابر اصح (1) دوسال پساز وفات حضرت معصومه به شهادت رسیدند. سن مبارک حضرت 49 یا 55 سال بوده است. (2) بنابر نقلی در 27 صفر حضرت امام رضا علیه السلام شهادت رسیده اند، (3) ولی مشهور آخر ماه صفر است. در 28 صفر مأمون انگور مسموم یا آب انار زهرآلود را به اجبار به حضرت امام رضا علیه السلام خورانید.(4)

آزار های مأمون نسبت به حضرت

مأمون از آزار و جسارت نسبت به حضرت کوتاهی نکرد، و حتی حضرت را سه ماه در سرخس مقیداً زندانی کرد.(5)

پس از ولایتعهدی، ابتدای گرفتاری آن حضرت به خاطر معاشرت با مأمون منافق ملعون بود. او به حسب ظاهر در تعظیم و احترام حضرت می کوشید، اما در باطن با آزار و اذیت حجت خدا را به مرگ خویش راضی نموده بود.

مسمومیت حضرت

یاسر خدم می گوید: هر جمعه که آن حضرت از مسجد جامع مراجعت می کردند، با بدنی عرق دار و غبار آلود دستهارا به درگاه الهی برمی داشتند و می فرمودند:«بارالها اگر فرج و گشایش کار من در مرگ من است، مرگ مرا برسان».آن حضرت پیوسته درغم و حزن بودند تا در غربت رحلت فرمودند. (6)

مأمون پس از آنکه یک شبانه روز امر شهادت آن حضرت را کتمان کرد سراغ محمد پسر امام صادق علیه السلام و جماعتی از آل ابوطالب فرستاد تا سلامت بدن امام را ببیند، و پس از آن شروع به گریه وزاری نمود!!(7)

دفن بدن مبارک حضرت

پس از غسل و کفن ونماز بر بدن شریف حضرت که توسط امام جواد علیه السلام انجام شد آن حضرت را جلوی قبر هارون در خانة حمید بن قحطبه، مکان فعلی دفن کردند.(8) بنا بر این بعضی از روایات مأمون از ترس فتنة مردم دستور داد به دفن شبانة حضرت داد.(9)

مدت امامت آن حضرت 20 سال بود. (10) سن شریف امام جواد علیه السلام  هنگام شهادت امام رضا علیه السلام7 سال و چند ماه بود.(11)

اقوال شهادت آن حضرت عبارتند از : 23ماه رمضان(12)، 17 صفر(13)، 27صفر(14)، 14صفر(15)،21 رمضان(16)، و23 ذی القعده(17). بزرگان شیعه در کتب مختلف ماه شهادت را صفر و روز آن را اکثراً آخر صقر ذکر کرده اند، ولی 29 یا 30 روز بودن ماه صفر در سال شهادت را ذکر ننموده اند.

1.کافی: ج2 ص528 . فیض العلام :ص200، بحارالانوار : ج49 ص292، مستدرک سفینه البحار: ج6ص295. منتخب التواریخ: ص578.

2. کشف الغمه : ج2 ص267 . بحارالانوار : ج49 ص292.

3.تاج الموالید : ص50.

4.ارشاد : ج 2 ص270 . مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. جلاءالعیون : ص551. مروج الذهب : ج4 ص28 .بحارالانوار : ج49 ص298.

5.منتخب التواریخ: ص580.

6.فیض العلام : ص99. تتمه المنتهی: ص280 . وسائل الشیعه: ج2 ص659.

7.ارشاد : ج 2 ص271.

8.ارشاد : ج 2 ص271. فیض العلام :ص99 .

9.ارشاد : ج 2 ص271. فیض العلام :ص99 .

10. ارشاد : ج 2 ص247 .

11.ارشاد : ج 2 ص271. فیض العلام :ص99 .

12. کشف الغمه : ج2 ص297. العددالقویه : ص277.

13.مصباح کفعمی : ج2 ص596 .

14. تاج الموالید: ص50

15. منتهی الامال : ج2 ص312.

16.منتخب التواریخ: ص577.

17.منتخب التواریخ: ص577 . العددالقویه : ص275.

 

شهادت حضرت علی بن موسی رضا(ع) را به امام عصر(عج) و به تمامی شیعیان جهان تسلیت می گوییم.


 



بیست و هشتم صفر


1. شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلم

شهادت جانگداز و مظلومانة اشرف مخلوقات خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلّی الله علیه و اله و سلم در سال 11 هـ در سن 63 سالگی به وسیلة سَمّ(1) بوده است؛ و طبق روایاتی عایشه و حفصه آن حضرت را مسموم کرده اند! (2)

در 24 صفر بیماری پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم شدت یافت. (3) پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم هنگام بیماری فرمودند: حبیبم را نزد من حاضر کنید. عایشه و حفصه پدران خود را نزد آن حضرت حاضر نمودند. پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم روی مبارک خویش را بر گردانیدند و فرمودند: «حبیبم را نزد من حاضر کنید». سپس دنبال حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فرستادند. چون نظر مبارک به آن حضرت افتاد ایشان را نزد خود خواندند و کلماتی به حضرت فرمودند. هنگامی که حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام از نزد آن حضرت خارج شدند، عمر و ابوبکر به ایشان گفتند:«خلیلت به تو چه گفت»؟ فرمود: «هزار باب علم به من حدیث کرد که از هر باب هزار باب دیگر باز می شود». (4)

وصایای پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم در لحظات آخر عمر خود وصیتهایی به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند و جبرئیل و میکائیل و ملائکه مقربین را بر آن وصیت شاهد گرفتند. از جملة آن کلمات که جبرئیل به پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم می فرمود و امیرالمؤمنین علیه السلام می شنیدند این بود: «خُمست را غصب می کنند و پردة احترامت (حرمتت) را می درند و محاسنت به خون سرت رنگین می شود».

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند : «هنگامی که آن کلام را فهمیدم، فریاد زدم و بر روی زمین افتادم». بعد فرمایشاتی به حضرت زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهما السلام فرمودند. سپس آن وصیت با چند مهر از طلا که آتش به آن نرسیده بود(و ساختة دست بشر نبود) مهر شد و به امیرالمؤمنین علیه السلام تحویل داده شد. (5)

غسل و نماز بر بدن پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

امیرالمؤمنین علیه السلام پس از غسل دادن آن حضرت به تنهایی بر ایشان نماز خواندند. (6)

مردم به جز اصحاب سقیفه در مسجد جمع شده بودند. امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و فرمودند: «رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلم امام ما است در زمان حیات و پس از وفاتش»، کنایه از اینکه برای نماز بر بدن آن بزرگوار نماز به صورت جماعت نمی خوانیم. در این هنگام مردم دسته دسته داخل می شدند و بدون امام آیة «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنو صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً» (7) را سه بار می گفتند و بیرون می آمدند.

دفن بدن مبارک پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

بعد حضرت مولی الموحدین علیه السلام فرمودند: خداوند در هر مکانی که روح پیامبرش را قبض می کند راضی است که در همان مکان دفن شود، و من آن حضرت را در حجره ای که از دنیا رفته دفن می کنم.

امیرالمؤمنین علیه السلام با کمک دیگران قبری حفر کردند و بدن حضرت را داخل قبر قرار دادند. سپس آن حضرت داخل قبر رفتند و صورت پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم را باز کردند و گونۀ راست را بر زمین گذاشته درِ لحد را بستند و خاک روی آن ریختند. (8)

خلاصه ای از زندگی پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

آن حضرت دو ماهه - وبنابر نقلی در حمل بودند - که پدر بزرگوارشان جناب عبدالله بن عبدالمطلب علیهما السلام از دنیا رحلت فرمود. 4 یا 7 و یا 8 ساله بودند که مادرشان آمنه بنت وهب در ابواء رحلت فرمود. 8 سال و دو ماه و ده روز از سن شریفشان گذشته بود که جد بزرگوارشان حضرت عبدالمطلب علیه السلام از دنیا رحلت فرمود.

25ساله بودند که با جناب خدیجه کبری سلام الله علیها ازدواج کردند .

30سال از سن مبارک آن حضرت گذشته بود که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام متولد شدند. در40 سالگی خداوند آن حضرت را به نبوت مبعوث فرمود. در 45 سالگی به معراج تشریف بردند و در سال پنجم از بعثت، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها متولد شدند.

50سال از عمرمبارکشان گذشته بود که جناب ابوطالب علیه السلام و خدیجه کبری سلام الله علیها از دنیا رحلت نمودند.

52 سال و یازده ماه و سیزده روز از سن مبارکشان گذشته بود که به مدینه منوره هجرت فرمودند. بعد از هجرت تقریباً ده سال در مدینه شرف حضور داشتند، تا آنکه در 28 صفر سال 11 ه مسموماً از دنیا رحلت فرمودند. (9)

هنگام رحلت پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم ، حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار می گریستند. حضرت ایشان را نزد خود فرا خواندند و مطلبی فرمودند که حزن و اندوه حضرت فاطمه سلام الله علیها فرو نشست. وقتی علت را سؤال کردند آن حضرت فرمودند: «پدرم به من خبر داد که اولین نفر از اهل بیتش که به او ملحق می شود منم و مدت این فراق طولانی نیست». (10)

2. آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام

اولین روز امامت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است، و زیارت آن حضرت در این روز مستحب است. (11)

3. آغاز غصب خلافت

اولین روز غصب ظالمانة خلافت و خانه نشین کردن امیرالمؤمنین علیه السلام و شکستن بیعت روز غدیر توسط اهل سقیفة بنی ساعده است. (12)

4. شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

در این روز در سال 50 ه امام حسن مجتبی علیه السلام به شهادت رسیدند.(13) بنابر قولی شهادت آن حضرت در7 صفر و بنابر قولی در 5 ربیع الاول واقع شده است. (14)

جعده دختر اشعث بن قیس با زهری که معاویه برای او فرستاده بود آن حضرت را مسموم کرد. معاویه همراه با زهر صد هزار درهم فرستاد و وعده کرد که او را به عقد یزید درآورد؛ ولی به وعدة خود وفا نکرد. (15)

مسمومیت حضرت

مسمومیت امام حسن علیه السلام چهل روز طول کشید.(16) پس از ظهور اثرات سم بر بدن مبارک و فرا رسیدن وقت شهادت، به سیدالشهداء علیه السلام فرمودند:«مرا مسموم کرده اند و پاره های جگرم داخل طشت است. من از شما جدا می شوم و به خداوند ملحق می گردم، و می دانم چه کسی مرا مسموم کرده است؛ ولی به حقی که بر شما دارم در این باره حرفی نزنید. وقتی من از دنیا رفتم چشمانم را ببند و غسلم بده و کفنم نما و مرا کنار قبر جدم پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم ببر تا با ایشان تجدید عهد کنم. سپس مرا در بقیع کنار جده ام فاطمه بنت اسد سلام الله علیها دفن کنید. می دانم مخالفین و معاندین گمان می کنند شما می خواهید مرا کنار پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم دفن کنید و مانع شما می شوند. شما را به خدا قسم می دهم که مبادا به خاطر من حتی به اندازة خون حجامت ریخته شود». سپس آن حضرت مثل آنچه امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت فرموده بودند به اولاد و اهل خود وصیت نمودند و از دنیا رفتند.

تشییع جنازة حضرت

امام حسین علیه السلام بعد از غسل و کفن و نماز، آن حضرت را به طـرف مرقد شریـف پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم حمل کردند . با دیـدن این منـظره برای مـروان و بقیة بـنی امـیه که بـا سلاح و به همراهی عایشه آمده بودند شکی باقی نماند که می خواهند آن حضرت را در کنار پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم دفن نمایند. لذا آمدند و مانع شدند، و عایشه در حالیکه سوار درازگوشی بود گفت:« مرا با شما چه کار است که می خواهید کسی را که من او را دوست ندارم در خانۀ من دفن کنید ». مروان ملعون هم نظیر این مطالب را گفت، و ابن عباس به او و عایشه جواب داد. فرزندان عثمان هم مانع شدند و گفتند:« هرگز نمی شود که عثمان در بدترین مکانها دفن شود و حسن با رسول خدا به خاک سپرده شود».

امام حسین علیه السلام فرمودند:« به خداوندی که مکه و حرم را محترم گردانیده، حسن علیه السلام فرزند علی و فاطمه سلام الله علیهما سزاوارتر است بر پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم از کسانیکه بدون اجازه داخل خانۀ او شده اند. به خدا قسم او سزاوارتر است از حمال خطاها عثمان، که ابوذر را از مدینه بیرون کرد و ....»

عایشه جلو قبر پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم رفت و گفت: «تا یک مو در سر من هست نخواهم گذاشت اورا در این جا دفن کنید »! در اینجا بنی مروان جنازه آن حضرت را (به دستور عایشه) تیرباران کردند. بنی هاشم دست به شمشیر بردند، ولی امام حسین علیه السلام مانع شده فرمودند:«وصیت برادرم نباید ضایع شود ». سپس 70 تیر از جنازۀ شریف آن حضرت بیرون کشیدند! (17) و این در حالی بود که امام مجتبی علیه السلام به امام حسین علیه السلام خبر داده بودند که عایشه بعد از شهادت ایشان چه جنایتی را مرتکب می شود. (18)

پس از آن حضرت سیدالشهداء علیه السلام کلماتی فرمودند که اگر وصیت برادرم نبود می دانستید که شمشیر های الهی در کجا و چگونه بر شما فرود می آمد. سپس بدن مطهر آن حضرت را به بقیع آوردند و در کنار جده اش فاطمه بنت اسد سلام الله علیها دفن نمودند. (19)

آقا حضرت مجتبی علیه السلام دارای 15 فرزند دختر وپسر بودند، ولی از جعدة ملعونه هیچ فرزندی نداشتند. (20)


1.اعلام الوری: ج1 ص80. بحار الانوار: ج17 ص406. اثبات الهداه:ج1 ص406. الخرائج و الجرائح: ج1 ص27. بصائر الدرجات: ص503 . محاسن برقی: ج2 ص262. جامع الاصول: ج11 ص38. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. الطبقات الکبری:ج2 ص154.سنن ابی داود: ج4 ص 174.

2. تفسیر صافی: ج1 ص389.

3. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295.

4. کافی: ج2 ص61. بحار الانوار: ج22 ص473.

5. کافی: ج2 ص32- 33.

6. ارشاد: ج1 ص188 – 189.

7. سورة احزاب: آیة 56.

8.ارشاد: ج1 ص188 – 189.

9.منتخب التواریخ: ص36 تا 46.

10. ارشاد: ج1 ص187.

11. بحار الانوار: ج97 ص384.

12. تتمه المنتهی: ص9.

13.اعلام الوری: ج1 ص403. بحار الانوار: ج95 ص200. مسار الشیعه: ص27. فیض العلام: ص199. کافی: ج1ص461.منتهی الآمال: ج1 ص231. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. العدد القویه: ص350.

14. بحار الانوار: ج44 ص161.

15. ارشاد: ج2 ص16. کافی: ج2 ص481. بحار الانوار: ج44 ص149. تاریخ الخلفاء: ص192.

16. تتمه المنتهی: ص41.

17. منتهی الآمال: ج1 ص235.

18. مجمع البحرین: ج1 ص454.

19.ارشاد: ج2 ص17 - 19. بحار الانوار: ج44 ص156.

20.ارشاد: ج2 ص20.

 




بیست و ششم صفر


تجهیز لشکر اسامه

در این روز در سال ۱۱هـ پیامبر(ص) به عده ای از صحابه و به خصوص ابوبکر و عمر و عثمان امر فرمودند برای سفر به روم و جنگ با رومیان به امیری اسامه بن زید آماده شوند. آنان از این امر کراهت داشتند و نسبت به فرماندهی اسامه بر سپاه اسلام به خاتم الانبیاء(ص) اعتراض کردند. حضرت فرمود:« خدا لعنت کند کسی را که از لشکر اسامه تخلف کند». ولی با این همه ابوبکر و عمر و عثمان تخلف کردند و باز گشتند.

 




بیست و پنجم صفر


طلب کتف توسط پیامبر(ص)

در این روز پیامبر(ص) دوات و کتف طلبیدند تا بنویسند که خلافت بلافصل برای امیر المومنیین(ع) است، ولی عمر مانع از این کار شد و به ساحت اقدس نبوی(صلی الله علیه و آله) جسارت کرد و گفت:« ان الرجل لیهجر»:« این مرد هذیان می گوید

همچنین پیامبر(ص) در این روز منبر رفتند و خطبه خواندند و مردم را موعظه نمودند و به پیروی از قرآن و عترت فراخواندند.


 



بیستم صفر اربعین حسینی

                                                                   

روز اربعین سید الشهدا(ع)

در چنین روزی چهل روز از فاجعة مولمة شهادت امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب باوفایشان می گذرد. بر دوستان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام لازم است که با پوشیدن لباس مشکی، تعطیل کار و بر پایی مجلس عزا و شرکت در مجالس سینه زنی و ذکر مصیبت این روز را تعظیم نمایند.

زیارت جابر از کربلا

در این روز در سال 61 ه  جناب جابر بن عبدالله انصاری و همراهانش قریب به چهل روز بعد از شهادت امام حسین علیه السلام از مدینه به کربلا وارد شدند. (1)  او به همراه عطیه قبر حبیبش سیدالشهداء علیه السلام را زیارت کرد.

بازگشت اهل بیت علیهم السلام به کربلا

بنابر مشهور در چنین روزی اهل بیت علیهم السلام از شام به کربلا بازگشتند.(2)

 ملحق شدن رأس امام حسین علیه السلام به بدن مطهر

در این روز - بنا بر قول سید مرتضی – رأس شریف امام حسین علیه السلام توسط امام زین العابدین علیه السلام از شام به کربلا آورده شد و به بدن مطهر آن حضرت ملحق گردید.(3)

--------------------------------------------------------

1.توضیح المقاصد : ص 6-7 .

2. مسار الشیعه: ص26.  العدد القویه: ص219.  وسائل الشیعه: ج14ص478.  مصباح المتجهد:ص730.  زادالمعاد:ص328.       معالی السبطین: ج2ص191.  فیض العلام: ص195.  بحارالانوار:ج97ص329.  مصباح کفعمی: ج2 ص596.

3.بحارالانوار: ج44 ص199.

 

اربعین سید الشهدا(ع) را به امام عصر(عج) و به تمامی دوستاران و شیعیان حضرت(ع) تسلیت می گوییم.





پانزدهم صفر


ابتدای بیماری پیامبر اکرم(ص)

بیماری پیامر(ص) که منجر به رحلت آن حضرت شد از نیمه ماه صفر آغاز می شود.





چهاردهم صفر

                                           

در این روز در سال ۳۸ هـ محمد بن ابی بکر در سن ۲۸ سالگی به دستور معاویه و عمرو عاص به وسیله زهر به شهادت رسید، و به قولی در نیمه جمادی الثانی بوده است.

بعد از شهادت، او را در شکم حمار مرده گذاشتند و سوزاندند. قبر منصوب به او از مابقی بدن سوخته آن بزرگوار است. دشمنان اهل بیت(ع) هنگامی که کنار قبر آن بزرگوار می روند پشت به قبر می کنند و برای ابوبکر فاتحه میخوانند !!!!؟؟؟؟

 




دوازدهم صفر


1. حکمین در صفین(1)

صبح دوازدهم یا سیزدهم(2) ماه صفر سال 38 ه ، لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام مهیای جنگ شدند ، اما عمرو عاص حیله نمود و دستور داد تا قرآنها را بر سر نیزه کنند . صفوف جلوی لشکر کفر ورقهایی از قرآن ودر دیگر صفوف هرکس هرچه داشت بر سر نیزه کرد !! و فریاد میزدند: « لا حکم الا لله»!

منافقین مانند اشعث بن قیس، با تضعیف روحیه لشکرِ حضرت آنان را به اختیار حکمین ترغیب کردند. هرچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند که این نیرنگ است، و من کلام الله ناطق هستم نتیجه نداد. سرانجام قرار بر این شد که هر لشکر حَکَمی از جانب خود معین کند تا حُکم ایشان را هر دو طرف بپذیرند.

معاویه عمرو عاص را معرفی کرد و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: « اگر ناچار هستیم، عبدالله بن عباس، و الّا مالک اشتر نخعی حَکَم باشد ».

اشعث و جماعت قُرّاء و حافظین که بعداً جزء خوارج شدند راضی به هیچکدام از این دو نشدند و گفتند:« فقط عبدالله بن قیس یعنی ابوموسی اشعری » . نفاق منافقین نتیجه داد و ابوموسی و عمرو عاص در « دومه الجندل » - که قلعه ای است بین مدینه و شام – جمع شدند، و با توجه به عداوتی که هر دو نسبت به بنی هاشم خصوصاً حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند و با مکر و حیلة عمرو عاص حضرت را به ظاهر عزل نمودند. ابوموسی از جمله منافقینی بود که در شب عقبه (بعد از غدیر) قصد قتل پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم را داشتند .(3)

بدین ترتیب فردای آن روز در بین جمعیت ابوموسی به عمرو گفت: تو بایست و معاویه را از امارت خلع کن، تا من هم علی بن ابیطالب علیه السلام را خلع نمایم . عمرو عاص گفت: من هرگز بر تو که عامل ابوبکر و عمر بوده ای و در ایمان و هجرت بر من تقدم داشته ای،سبقت نمی گیرم! ابن عباس گفت: ابوموسی! پسر نابغه تو را فریب ندهد، ولی او به گفتة ابن عباس گوش نداد و ایستاد و انگشتر را از دست بیرون کرد و گفت: من علی علیه السلام و معاویه را از خلافت عزل نمودم و ساکت شد.

عمرو عاص ملعون ایستاد و گفت:« مردم شنیدید که ابوموسی، علی را از خلافت عزل کرد . من هم او را از خلافت عزل نموده، و آن را برای معاویه بن سفیان ثابت می نمایم که او سزاوارتر است، و من به عنوان منصوب کردن معاویه انگشتر به دست می کنم »!

حکمین برای عوامفریبی فحش و دشنام بسیاری به یکدیگر دادند و دست به گریبان یکدیگر شدند و شریح قاضی تازیانه ای بر سر عمرو عاص زد . ابوموسی از ترس اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام به مکه پناهنده شد. همه این مطالب در حالی بود که پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم  در غزوة دومه الجندل ابوموسی را از این کار خبر دادند و فرمودند: «حَکَمَین در دومه الجندل گمراهند و گمراه می کنند کسانی را که از آنها تبعیت کنند ».(4)

امیرالمؤمنین علیه السلام پس از این واقعه در قنوت نوافل ابوموسی و سه نفر دیگر را این گونه لعن می فرمودند: « اللهم العن معاویه و عَمراً و اباالاعور السلمی و اباموسی الاشعری».(5)

1.قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص385.

2.مستدرک سفینه البحار: ج6 ص294.

3.شرح ابن ابی الحدید: ج13 ص314 و 315.

4. منتخب التواریخ: ص167. تتمه المنتهی: ص30-31. شرح ابن ابی الحدید: ج13 ص315.

5. شرح ابن ابی الحدید: ج13 ص315.

 




یازدهم صفر

                                                            

لیله الهریر در جنگ صفین

خاتمه جنگ صفین نبرد « لیله الهریر» در شب جمعه یازدهم ماه صفر سال 38 ه  بود. در آن شب سپاه معاویه از شدت سرما مانند سگ صدا می کردند، چون « هریر » به صدای سگ می گویند.

امیرالمؤمنین علیه السلام ذوالفقار به دست و سـوار بر اسب پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم  شـمشیـر می زدند و به هر شـمشیـری که می زدند تکبیر می گفتند و شجاعی را به خاک می افکند. مقتولین به دست آن حضرت در آن شب بیش از 500نفر نقل شده است ، و تا صبح مشغول جنگ بودند به گونه   ای که ذولفقار چند مرتبه خمیده شد و آن بزرگوار با زانوی مبارک آن را راست نمودند.

در این جنگ جمعی از لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسیدند، که از جملة آنها عمار یاسر ، اویس قرنی ، هاشم مرقال ، پسر هاشم ، خزیمه بن ثابت ، صفوان بن حذیفه و عبداللهبن بدیل با برادرشعبدالرحمن بن بدیل ، عبدالله بن حارث برادر مالک اشتر، که از خواص امیرالمؤمنین علیه السلام بودند .

از لشکر معاویه جمع کثیری به درک واصل شدند، و این جنگ 14 ماه به طول انجامید.(1)سرانجام با حیله عمروعاص و نفاق عده ای مثل اشعث بن قیس کندی کار به حکمیت کشید.

1.  منتخب التواریخ : ص163ـ164

 




نهم صفر


شهادت عمار و خزیمه(ع)

در این روز در سال ۳۷ هـ عمار یاسر به سن ۹۳ سالگی سالگی و خزیمه بن ثابت در جنگ صفین به شهادت رسیدند.

پدری عمار جناب یاسر بن عامر است، و او اول مردی در اسلام بود که در مکه به دست مشرکین به شهادت رسید. مادر عمار جناب سمیه بود که بر اذیت کفار مکه صبر فراوان کرد، و اولین زن شهیده در اسلام بود که به دست ابو جهل به شهادت رسید.

اما عمار را ابوالعادیه و ابوحواء سکسکی شهید کردند. زمانی خبر به امیر المومنین(ع) رسید بسیار محزون شد و بر بالین عمار آمد و سر او را بر زانو نهاد و با حزن و اندوه فراوان اشعاری در بی وفایی دنیا و دوری از دوستان قرائت فرمود. سپس فرمود:« انا لله و انا الیه راجعون. هر کس بر قتل عمار غمگین نباشد او را از مسلمانی بهره ای نیست. بهشت نه یک بار بلکه بارها بر عمار واجب شده است».

جنگ نهروان

در نهم صفر سال ۳۹هـ فتح نهروان واقع شد، و ذوالثدیه رئیس خوارج به درک واصل شد.

 




هشتم صفر


وفات حضرت سلمان(ع)

حضرت سلمان(ع) در سال ۳۶ هـ در سن ۲۵۰ سالگی - و بنابر نقلی ۳۵۰ سالگی - در مدائن از دنیا رفت. او را سلمان بن الاسلام و سلمان پاک و سلمان محمدی لقب داده اند، و در خطاب به او گفته اند:« السلام علیک یا من خلط ایمانه باهل البیت الطاهرین».

امیر المومنین(ع) فرمودند:« سلمان از کسانی بود که بر حضرت زهرا(س) نماز خواند». همچنین امام صادق(ع) فرمودند:« سلمان علم اول و آخر را درک کرد، و او دریایی است که هر کسی را بهره ای از آن نیست، و او از ما اهل بیت است».

شرح حال آ» بزرگوار در کتابهای مختلف بیان شده، و در برزگی مقام و قدر او همین اندازه بس که مولانا امیر المومنین(ع) وسایل غسل و کفن او را آوردند و او را غسل داده کفن نمودند و بر او نماز خوانده دفن نمودند.

جبرئیل به پیامبر(ص) عرضه داشت:« اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر از اشتیاق او به بهشت است».

 




هفتم صفر

 

                                          

شهادت امام مجتبی(ع)

بنابر نقلی در این روز در سال ۴۹هـ امام مجتبی(ع) در سن ۴۷ سالگی در مدینه به شهادت رسید. ولی اشهر بین علمای امامیه شهادت حضرت در آخر ماه صفر است.

ولادت امام موسی بن جعفر(ع)

بنابر مشهور در این روز (یکشنبه) به سال ۱۲۸هـ در «ابواء» بین مکه و مدینه حضرت موسی بن جعفر(ع) به دنیا آمدند. پدر ولا مقام آن حضرت امام صادق(ع) و مادر ایشان حمیده المصفاه(س) می باشد.

مشهور ترین لقبهای آن حضرت صالحِ، صابر، امین و کاظم، و مشهور ترین کنیه آن حضرت ابوالحسن است. اگر چه امیر المومنین(ع) و امام زین العابدین(ع)  هم مکنی به این کنیه اند، ولی در کتب اخبار از امام کاظم(ع) به ابوالحسن اول، و از امام رضا(ع) به ابوالحسن ثانی و از حضرت هادی(ع) به ابوالحسن ثالث تعبیر می کنند. البته گاهی به تقیه، از آن حضرت به عنوان عبد صالح، فقیه و عالم نیز تعبیر کرده اند.

 




پنجم صفر

 

                                                 

شهادت حضرت رقیه(س)

در روز پنجم ماه صفر سال ۶۱هـ حضرت رقیه(س) مظلومانه به شهادت رسید. نام شریفش «رقیه»، «زینب» است.  پدرشان مولانا الشهید اباعبدالله الحسین(ع) و مادرشان ام اسحاق است.

ولادت آن حضرت در مدینه بود و در سن سه سالگی یا بیشتر در محرم۶۱هـ با پدر بزرگوارشان به کربلا آمد. قبل و بعد از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجویی اباعبدالله(ع) قرار گرفت تا آنجا که به خواهرش حضرت زینب(س) در مورد او سفارش فرمود. بعد از شهادت امام حسین(ع) و اهل بیت و اصحاب، همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسیر چهل منزل راه شام رنجهای فراوانی دید.

در شام بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه، آقدر ناله زد و گریست تا به ملکوت اعلا پیوست، و بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن کردند.

اغز کهن ترین منابعی که نام آن حضرت با لفظ رقیه یاد شده قصیده سیف بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق(ع) و امام موسی کاظم(ع) است:

و عبدکم سیف فتی ابن عمیره                              عبد لعبد عبید حیدر قنبر

و سکینه عنها السکینه فارقت                               لما ابتدیت بفرقه و تغیر

و رقیه رق الحسود لضعفها                                   و غدا لیعذر ها الذی لم یعذر

و بام کلثوم یجد جدیدها                                       لثم عقیب دموعها لم یکرر

لم انسها و سکینه و رقیه                                   یبکینه بتحسر و تزفر

شواهد و مدارک درباره وجود شریف آن حضرت، و بودن قبر آن حضرت در مکان فعلی حرم مطهر، همراه با معجزات و کراماتی

 از آن مخدره مظلومه بسیار است که نمونه ای از آن: ابصار العین فی انصار الحسین(ع): ص ۲۶۸. کشف الغمه: ج۲ ص ۲۱۶. عوالم: جلد امام حسین(ع) ص ۳۳۱. بهوف سید ابن طاووس. ستاره درخشان شام: ص ۱۶.  .........





دوم صفر

                                                     

مجلس یزید

در این روز بنابر نقلی اسرای آل رسول را وارد مجلس یزید کردند. جا دارد فکر کنیم چه کسانی را با چه حالتی وارد بر چگونه مجلسی کردند؟

شهادت زید بن علی بن الحسین(ع)

در سال 121 هـ زید بن علی بن الحسین(ع) در کوفه به شهادت رسید. خروج او در اول محرم بوده است. پس از دفن در این روز یا 19 ربیع الاول قبر او را شکافتند و بدن آن بزرگوار را از قبر خارج نمودند و به زمین کشیده به دار زدند.


 

  



اول صفر

                                                        

وارد سر مطهر امام حسین(ع) به شام

بنی امیه این روز را به خاطر ورود سر مطهر امام حسین(ع) به شام عید قرار دادند.

ورود اهل بیت(ع) به شام

با رسیدن خبر نزدیک شدن اسرای اهل بیت (ع) به دمشق، یزید دستوراتی صادر کرد:

۱تاجی جوهرنشان و تختی مرصع به سنگ های قیمتی آماده کنند.

۲. بزرگان هر صنف با کمک یکدیگر شهر را در کمال زیبایی زینت نمایند

۴. تمام اهل شهر لباس های زینتی بپوشند و خود را بیارایند.

۵همگی در معابر رفت و آمد کرده است به یکدیگر تبریک بگویند.

۶. پس از آمادگی کامل با طبل و شیپور به استقبال اسرا بروند.

۷.جارچیان در شهر جار می زدند: سرهای بریده و زنان و اطفال کسانی بر شهر وارد می شوند که به قصد براندازی حکومت عازم عراق بوده اند ولی عامل خلیفه یعنی ابن زیاد آنها را کشته است. هر کس خلیفه را دوست دارد امروز شادی نماید.


شامیان پست نیز کوتاهی نکرده بر فراز بام ها بیرق های رنگارنگ برافراشتند و در هر گذری بساط شراب پهن کردند. نغمه آوازه خوانان بلند بود و مردم دسته دسته به سوی دروازه کوفه در دمشق می رفتند و عده ای از شهر خارج شده بودند. این در حالی بود که اهل بیت (ع) مصیبت زده و داغدار پیامبر (ص) را که جبرییل امین پاسبان حریم محترمشان بود همراه با نیزه داران تازیانه به دست و بی رحم وارد دروازه ساعات کردند تا آن نابخردان پست همین که جمع نورانی اسرا را دیدند زبان به جسارت گشودند. در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه کردند قلم را یارای نوشتن نیست.