تتمة ذو الحجة الحرام
نامه پیامبر -صلی الله علیه و آل و سلم- به پادشاهان بزرگ
در این ماه در سال 6 ﻫ پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نامه هایی به عنوان دعوت به اسلام و یکتا پرستی به پادشاهان کشورهای مختلف نوشته ، همراه با نمایندگانی برای آنها فرستادند . (1)
رحلت حضرت ابوذر
در این ماه در سال 32 ﻫ جناب ابوذر در ربذه رحلت نمود (2) او سوم یا چهارم یا به قولی پنجمین کسی بود که اسلام آورد و سپس به قبیله خود مراجعت نمود . لذا در بدر و احد و خندق حاضر نبود . بعد از این سه جنگ به خدمت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - رسید و در کنار آن حضرت بود تا زمانی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - به شهادت رسید .
مکان و منزلت ابوذر نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - زیاده از آن است که ذکر شود . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - ابوذر را صدیق امت و شبیه عیسی بن مریم - علیه السلام – در زهد می دانست . آنچه از اخبار خاصه و عامه استفاده می شود آن است که بعد از رتبه معصومین - علیهم السلام – در میان صحابه کسی به جلالت قدر و رفعت شأن سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد نبوده است .
امام کاظم - علیه السلام – می فرماید : در روز قیامت منادی از جانب رب العزة ندا می کند : « کجایند حواریان و مخلصان محمد بن عبد الله - صلی الله علیه و آله و سلم - ، که بر طریقه آن حضرت مستقیم بودند و پیمان او را نشکستند ؟ سلمان و ابوذر و مقداد بر می خیزند .
هنگامی که عثمان خلافت را غصب کرد ابوذر در شام بود . او دنیاپرستی و ظلم معاویه را می دید و نمی توانست ساکت باشد . لذا زبان به توبیخ و سرزنش معاویه گشود و مردم را به ولایت خلیفه بر حق پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام – فراخواند و مناقب آن حضرت را برای اهل شام بیان کرد ، به نحوی که بسیاری از ایشان را به تشیع مایل گردانید .
معاویه احوال ابوذر را به عثمان گزارش داد . عثمان در پاسخ او نوشت که ابوذر را بر مرکبی تندرو همراه با راهنمایی تندخو با شتاب به سوی مدینه روانه کن . معاویه ابوذر را که پیرمردی لاغر و بلند قد بود به ترتیبی که عثمان گفته بود روانه مدینه کرد .
هنگامی که ابوذر به مدینه رسید از شدت راه و بی جهازی شتر رانهایش خونی شده بود و با بدنی کبود بر عثمان وارد شد و عثمان به او جسارتها کرد و به کسی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - او را راستگو خطاب نموده بود نسبت کذب داد .
سرانجام دستور تبعید او را به ربذه صادر کرد . در ضمن گفت : ابوذر حق ندارد احکام دین را برای مردم بیان کند ، و هنگام خروج از مدینه کسی حق ندارد او را همراهی یا با او تکلم کند .
این خبر به امیر المؤمنین - علیه السلام – که رسید آنقدر گریست که محاسن شریفش از اشک چشم مبارک خیس شد و فرمود : « آیا با صحابی رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - چنین می کنند ؟ انا لله و ان الیه راجعون !»
سپس حضرت همراه دو نور دیده خود اما حسن - علیه السلام - و امام حسین - علیه السلام – و عقیل و عمار یاسر به مشایعت ابوذر رفتنتد و هر یک با کلماتی ابوذر را دلداری می دادند ، اگر چه مروان می خواست مانع شو ولی امیر المؤمنین - علیه السلام – او را دور کردند .
به این صورت ابوذر به همراه خانوادۀ خود به ربذه رفت ، و در آنجا فرزندش و همسرش که دختر عموی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بود وفات کرده و به دخترش خبر از وفات خود داد ک رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در بازگشت از تبوک به او فرموده بود .
بعد از رحلت ابوذر ، کاروانی از عراق آمد و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند ، و به دست مالک اشتر کفن و دفن شد (3)
مرگ ابوموسی اشعری
در ماه ذی الحجة سال 44 ﻫ ( و به قولی سال 42 و یا 52 ) عبد الله بن قیس مشهور به ابوموسی اشعری به درک واصل شد . او بعد از هجرت در سالهای آخر عمر رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - به ظاهر اسلام آورد ، و آن قدر در نفاق و همدلی با عمر مشهور بود که او را جزء حزب عمر شمرده اند .
ابوموسی در لیلة المبیت در شب هجرت و در لیلة العقبة در جنگ تبوک و نیز در بازگشت از غدیر در عقبۀ هرشی ، جزء کسانی بود که قصد قتل پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را داشتند و اقدام کردند ، ولی خدا پیامبرش را حفظ کرد .
او اولین کسی بود که به عمر « امیر المؤمنین » خطاب کرد . عمر هم به خاطر اعتمادی که به ابوموسی داشت او را چهار سال والی بصره قرار داد ، با اینکه بیش از یک سال کسی را در رأس کاری قرار نمی داد . ابوبکر به او مسئولیتی نداد و عثمان او را از حکومت بصره عزل کرد .
او در واقعه جمل مانع از رفتن مردم برای یاری امیر المؤمنین - علیه السلام – می شد تا آنکه امام حسن - علیه السلام – آمده مردم را به یاری حضرت دعوت کردند و مردم هم اجابت نمودند .
سرانجام در ماجرای حکمین در دومة الجندل با عمروعاص تبانی کرده امیر المؤمنین - علیه السلام – را از خلافت خلع کرد . بعد از آن از ترس اصحاب امیر المؤمنین - علیه السلام – به مکه گریخت و در آنجا به درک واصل شد (4 )
وفات زراره
در این ماه در سال 148 ﻫ ، دو ماه بعد از شهادت آقا و مولایمان حضرت صادق - علیه السلام – جناب زرارة بن اعین وفات کرد (5) او در روز شهادت امام صادق - علیه السلام – در بستر بیماری بود (6) بعضی وفات زراره را در سال 150 ﻫ گفته اند (7 )
او از اصحاب امام باقر و امام صادق و امام کاظم - علیه السلام – بود ، و نزد آن بزرگواران دارای منزلت و مقام خاصی بود .
مردی فقیه ، متکلم ، شاعر و ادیب بود ، و مشهور است که آن بزرگوار از اولین فقهای اصحاب ائمه - علیه السلام – بود .
اسم آن بزرگوار عبدربه ، و لقب او زراره ، و کنیه اش ابوالحسن و گاهی نیز ابوعلی خوانده می شود . پدرش اعین بن سنسن نام دارد . اولاد زراره حسن ، حسین ، رومی ، عبید ، عبدالله و یحیی هستند .
او مردی خوش سیما و جسیم بود ، که آثار عبادت از پیشانی او ظاهر بود و هیبتی خاص و نیکو داشت . مردم برای دیدن او جمع می شدند و انتظار می کشیدند ، و گاهی چنان ازدحام بود که زراره به خانه باز می گشت . (8 )
ابن ابی عمیر که از بزرگان شیعه است ، می گوید : زمانی که از محضر جمیل بن درّاج – رحمه الله – استفاده می کردم به او گتفم : « چه نیکوست محضر تو و چه زینت دارد افده از مجلس تو » ! جمیل گفت : « امام به خدا قسم ما نزد زراره به منزله اطفال مکتبی هستیم ، :همچنین نزد معلم باشند » (9 )
1. بحار الانوار : ج 20 ص 382
2. الغدیر : ج 8 ص 322 . البدایة النهایة : ج 7 ص 185 . تتمة المنتهی : ص 15
3. منتخب التواریخ : ص 32 . متنهی الآمال : ج 1 ص 117-118 . ابوذر غفاری : ص 30-40 . مراقد المعارف : ج 1 ص 101-102
4. تاریخ دمشق : ج 32 ص 100 . تذکرة الحفاظ : ج 1 ص 24 . منتخب التواریخ : ص 63 ، 214 . اغتیال النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - : ص 72-78 . تتمة المنتهی : ص 41 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج 31 ص 303-305 . بحار الانوار : ج 28 ص 99
5. مسند زرارة بن اعین : ص 23-24
6. اختیار معرفة الرجال ( رجال کشی ) : ص 133-142
7. مسند زراره : ص 26
8. مسند زرارة بن اعین : ص 29 . منتهی الآمال : ج 2 ص 171
9. منتهی الامال : ج 2 ص 171
آخر ذو الحجة الحرام
مرگ پدر ابوبکر
در آخر سال 13 ﻫ ابوقحافه عثمان بن عامر ، پدر ابوبکر ، در سن 97 ، یا 99 یا 104 سالگی از دنیا رفت . ابوقحافه در روز فتح مکه اسلام آورد ، و در زمان عمر ، بعد از شش ماه و چند روز از مرگ ابوبکر مرد (1)
مرگ هند جگر خوار
در سال 13 ﻫ در روز مرگ ابوقحافه ، هند جگر خوار همسر ابوسفیان و مادر معاویه بدرکات جحیم شتافت . (2 )
هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه و عتبه و یزید بود (3) اما از صاحبان پرچم بود که مردها به او مراجعه می کردند ، و میل زیادی به غلامان سیاه داشت ، ولی هرگاه بچه سیاهی می زایید او را می کشت .
معاویه را به چهار کس نسبت می دهند : مسافربن ابی عمرو ، عمارة بن ولید بن مغیرة ، عباس و صباح که این ملعون مغنی عمارة بن ولید و جوانی خوش سیما بود و کارگری ابوسفیان می نمود . هند با او الفتی خاص داشت ، و لذا علمای انساب عتبة بن ابی سفیان را هم از صباح می دانند . (4)
هنگامی که هند به معاویه بارور شد مایل نبود او را در خانه بزاید . لذا کنار کوه اجیاد آمد و آنجا وضع حمل کرد و به این دلیل است که حسان می گوید :
لمن الصبی بجانب البطحاء فی التراب ملقی غیر ذی مهد
(5)
فرزندی که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روی زمین رها شده از آن کیست ؟!!
سوابق سوء خاندان معاویه با اسلام
از این زن و شوهر و فرزندش معاویه و نوه اش یزید ، اذیتها و جسارتها به پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین - علیه السلام – رسیده که در کتب تاریخ و روایات به تفصیل ذکر شده است .
از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احد برای جنگ با پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - ، با قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب - سلام الله علیها – را نبش کند و جسارت کند ، چه اینکه پدر و مادر عموی هند در بدر کشته شده بودند . ولی کفار قریش مانع شدند و گفتند : « این رسم می شود و مردگان ما را هم این چنین می کنند » . هند گفت : باید محمد یا علی یا حمزه را بکشم ! این بود که وحشی را بر این کار گماشت و وعده هایی به او داد . وحشی گفت : « قادر به کشتن پیامبر و علی نیستم ولی برای حمزه کمین می کنم » ، با این مقدمه بود که آ« بزرگوار را حسب دستور هند ملعونه به شهادت رساند .
به دستور هند وحشی سینۀ مبارک حضرت حمزه - علیه السلام – را شکافت ، و جگر آن بزرگوار را خارج کرد و مانند سگ به دندان گرفت ، ولی جگر مانند سنگ نقره ای رنگ شد و دندانش کارگر نشد ، و آن را روی زمین انداخت و از آن روز ملقب به « آکلة الاکباد » شد . بعد خودش با خنجر گوش ، بینی و ..... حضرت حمزه را برید و به گردن آویخت . با این جنایت ، دل مبارک پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را آزرد و آن حضرت و امیر المؤمنین - علیه السلام – و فاطمه زهرا - علیه السلام – و صفیه عمه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و خواهر حمزه و دیگران گریستند . با این همه جنایت ، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم – اسلام هند و همسرش را – که با اکراه مسلمان شده بودند – پذیرفت .
ابن ابی الحدید می گوید : هند با عده ای از زنهای قریش خدمت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - آمدند در حالی که نقاب زده بود و خود را پوشانده بود به خاطر کارهایی که بر ضد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - انجام داده بود ، مخصوصاً شهادت جناب حمزه - علیه السلام – و می ترسید که آن حضرت او را مؤاخذه فرماید .
حضرت عهد و پیمان از آنها گرفت که به خداوند متعال شرک نورزند و مطالبی دیگر را نیز شرط فرمود مو آنها قبول کردند . هند کلامی گفت که معلوم شد همسر ابوسفیان است . حضرت فرمودند : آیا تو هندی ؟ گفت : به و به ظاهر شهادتین را بر زبانش جاری نمود و تقاضای بخشش نمود . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند : دیگر نباید زنا کنی . هند گفت : مگر زن حره زنا می کند ؟! پیامبر فرمودند : و نباید بچه ها را بکشی ! هند گفت : به جان خودم سوگند من بچه ها را بزرگ کردم و شما آنها را در بدر کشتید.
1. مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص 210 . شرح ابن ابی الحدید : ج 1 ص 156 . مستدرک حاکم : ج 3 ص 244 . استیعاب ابن عبدالبر : ج 8 ص 25 . مروج الذهب مسعودی : ج 2 ص 307
2. تتمة المنتهی : ص 43 . بحار الانوار : ج 18 ص 17
3. تتمة المنتهی : ص 50 . بحار الانوار : ج 20 ص 549 . حمزه سید الشهداء - علیه السلام - : ص 26-28 منتخب التواریخ : ص 51
4. تتمة المنتهی : ص 46-47
5. تتمة المنتهی : ص 47
روز بیست و هفتم ذو الحجة الحرام
مرگ مروان
در این روز در سال 133 ﻫ مروان بن محمد بن حکم معروف به مروان حمار آخرین خلیفه بنی امیه کشته شد ، و دولت هزار ماهه بنی امیه منقرض شد (1)
بعد از قیام بنی عباس به ریاست سفاح ، عبدالله بن علی عموی خویش را برای جنگ با مروان فرستاد . مروان به بوصیر که نواحی فیوم در مصر بود گریخته بود ، در طول مسیر هرکس از بنی امیه را که می دیدند می کشتند . در کنار نهر اردن جماعت بسیاری را کشتند و روی آنها سفره انداختند و غذا خوردند . عبدالله عموی سفاح گفت : « هر چه انجام دهیم تلافی روز شهادت حسین بن علی - علیه السلام – نمی شود »
از آنجا که عده ای را همراه با عامر بن اسماعیل برای دفع شد مروان فرستاد . در بوصیر مروان را در کلیسایی سر بریدند و زبان او را قطع کردند و زبانش را گربه ای خورد . جالب اینکه روز قبل مروان زبان غلامی را قطع نموده بود و همان گربه خورده بود . سپس زن و بچه او را اسیر کرده نزد سفاح فرستادند . بعضی این واقعه را در 21 این ماه ذکر کرده اند.
واقعه ی حره
در این روز واقعه حره در چهارشنبه سال 63 ﻫ به وقوع پیوست ، که تعبیر روایت سه روز به آخر ذی الحجة مانده 27 یا 28 است (2)
در این روز بود که به امر یزید ملعون قتل و غارت اهل مدینه صورت گرفت و پس از کشتن بیش از 4000 نفر ، مسرف ( مسلم ) بن عقبه اموال و زنان اهل مدینه را تا سه روز بر لشکر خود مباح کرد . این واقعه مشهور به واقعه حره است و دو ماه و نیم قبل از مرگ یزید ملعون اتفاق افتاده است .
وفات علی بن جعفر(ع)
در این روز در سال 210 ﻫ علی بن جعفر - علیه السلام – وفات کرد . ( 3 ) امام زاده جلیل القدر جناب علی بن جعفر الصادق - علیه السلام – سیدی بزرگوار ، شدید الورع ، کثیر الفضل و عالمی عامل و یکی از بزرگترین روات موثق شمرده شده است . او امام صادق - علیه السلام – و حضرت موسی بن جعفر - علیه السلام – و امام رضا - علیه السلام – و حضرت جواد - علیه السلام – را درک نموده است .
جناب علی بن جعفر از سایر برادران خود کوچکتر بود ، و پس از فوت پدر بزرگوارش همواره ملازمت برادر خود حضرت موسی بن جعفر - علیه السلام – را اختیار کرده بود . معالم دین و احادیث بسیاری از آن حضرت اخذ نموده و روایت می کرد که از جملۀ آنها کتاب « مسائل علی بن جعفر » است . همچنین « مسائل الحلال و الحرام » و « المناسک » منسوب به آن بزرگوار است (4)
احترام علی بن جعفر به مقام امامت
محمد بن حسن عمار می گوید (5) : مدت 10 سال در مدینه طیبه محضر علی بن جعفر - علیه السلام – را درک کرده احادیثی را که از برادر خود حضرت موسی بن جفعر - علیه السلام – اخذ نموده بود شنیده و می نوشتم . روزی خدمتش بودم که حضرت جواد - علیه السلام – وارد مسجد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - شد . علی بن جعفر - علیه السلام – تا آن حضرت را دید از جای برخاست و بدون کفش و رداء به خدمتش شتافت و دست او را بوسید و او را تعظیم و تکریم نمود . آن حضرت فرمودند : عمو بنشین ، خداوند تو را رحمت کند . علی بن جعفر - علیه السلام – فرمود : آقای من ، چگونه بنشینم با اینکه شما ایستاده اید .
هنگامی که آن حضرت به او اجازه فرمودند ، به جای خود بازگشت و در مجلس نشست . اصحابش است را سرزنش کردند که تو عموی پدر او هستی ! چگونه با وی این سان معامله می کنی ؟ علی بن جعفر - علیه السلام – فرمود : ساکت شوید ! پس دست را بالا برد و محاسن خود را گرفت و فرمود : حق تعالی مرا با این محاسن اهلیت امامت نداده ، ولی این جوان را هلیت بخشیده و امامت را به او تفویض فرموده ، با این حال چگونه فضل او را انکار کنم و چگونه به او احترام نگذارم . با اینکه من بنده او هستم ؟
از این روایت پیداست که آن جناب تا چه حدی نسبت به امام زمان خود معرفت داشته و از جمله رواتی است که تمامی علماء رجال ایشان را ستایش بلیغ نموده اند.
مسافرتهای علی بن جعفر
مسکن آن جناب در قریه عریض در چهار میلی مدینه طیبه بوده است ، و از این جهت به آن حضرت عریضی مدنی گویند ، و فرزندان او را عریضیون می خوانند . نسل آن حضرت از چهار پسرش محمد و احمد و حسن و جعفر است .
علی بن جعفر - علیه السلام – در عریض یا مدینه بود که اهل کوفه از ایشان درخواست کردند در کوفه نزول اجلال فرمایند . آن حضرت قبول فرموده و چندی در کوفه به نشر معالم دین و احادیث سید المرسلین و ائمه هدی - علیهم السلام – پرداخت . بعد از چندی مردم قم از ایشان خواستند به قم تشریف فرما شوند . آن بزرگوار از کوفه به قم مهاجرت فرمود و در قم ماند تا به رحمت الهی پیوست و در خارج هم نزدیک دروازه جنوبی دفن شد (6)
در دو مکان دیگر قبری منسوب به ایشان وجود دارد : یکی در عریض یک فرسخی مدینه و دیگری در خارج شهر سمنان . (7)
مسعودی روز وفات آن حضرت را 27 ذی الحجه و سال وفات را 233 ﻫ و عمر آن حضرت را 72 سال می داند (8 )
1. تتمه المنتهی : ص 146 . زادالمعاد : ص 304 . فیض العلام : ص 131
2. بحار الانوار : ج 18 ص 125-126 . قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 448 . فیض العلام : ص 132
3. قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 448 . سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد - علیه السلام - : ص 175
4.سبل الرشاد الی اصحاب الامام جواد - علیه السلام - : ص 175
5. بحار الانوار : ج 47 ص 266 . سبل الرشاد الیل اصحاب الامام الجواد - علیه السلام - : ص 179
6. اقتباس از کتابهای انوار المشعشعین ، فصل الخطاب ، عمدة الطالب : ج 1 ، تاریخ انجم فروزان ، ریاض الانساب ، رجال کبیر ، رجال کشی ، منتخب التواریخ
7. منتخب التواریخ : ص 226
8. مروج الذهب : ج 4 ص 127
روز بیست و پنجم ذو الحجة الحرام
به نام خدا
روز بیست و چهارم ذو الحجة الحرام
روز مباهله
این روز از یک سو روز مباهله اهل بیت - علیهم السلام – با نصاری نجران است و از سوی دیگر نزول آیه تطهیر در شأن اهل بیت - علیهم السلام – در این روز بوده است .(1)
هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - علی و فاطمه و حسن و حسین - علیهما السلام – را فراخواند و فرمود : « اللهم هؤلاء اهلی » : بارالها اینان اهل من هستند » (2)
نامه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به نصارای نجران
در سال دهم هجری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نامه ای به نصارای نجران فرستادند ، به این مضمون که خداوند یکتا ر عبادت کنند و مسلمانان شوند ، یا به مسلمین جزیه بدهند و به مذهب خو باشند و گرنه آمادۀ جنگ باشند .
بنی نجران در کلیسای بزرگ خود به مشورت پرداختند ، عده ای مانند سید که از بزرگان قوم بود و عاقب که اسقف نجران بود مخالفت خود را با تسلیم در برابر خواسته پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - اعلام کردن ، در مقابل عده ای مانند ابو حارثه اسقف اعظم نجران که 120 سال عمر داشت و در باطن مسلمانان بود با امر پیامبر -صلی الله علیه و آله و سلم - موافق بودند . بعد از دو روز مشورت قرار شد کتاب « جامعه » را که صفات پیامبر بعد از حضرت عیسی - علیه السلام – را ذکر کرده بود ، و صحیفۀ حضرت شیث - علیه السلام – را بخوانند . در حضور جمع مسیحیان و فرستادگان پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فصلهای جامعه قرائت شد و با اذعان به آنچه در جامعه آمده بود تصمیم گرفتند هفتاد نفر از جمله سید و عاقب و ابوحارثه را برای تحقیق به مدینه بفرستد .
ننجرانیان در مدینه
آنان به مدینه آمدند و خدمت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - شرفیاب شدند هر چه آن حضرت دلیل و برهان آورد آنان قبول نکردند و امر به مباهله واگذار شد . جبرئیل - علیه السلام – نازل شد و این آیه را آورد : « فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جَاءَکَ مِنَ العِلم فَقُل تَعالَوا نَدعُ أبنائَنا وَ أبنائَکُم وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُم وَ أنفُسَنا وَ أنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنةَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ » (3) : « اگر کسی با تو مجادله کند بعد از علمی که نزد تو آمده ، بگو بیایید تا فراخوانیم پسران خود و زنهای خود و کسی که به منزلۀ جان ماست . آنگاه نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .»
لذا قرار بر مباهله شد و سد و عاقب به محل اردوی خود در خارج مدینه رفتند . آنا با یکدیگر مشورت کردند و بعضی از علمای آنها گفتند :« اگر فردا محمد با اصحاب و جمع کثیری برای مباهله حاضر شود این روش پادشاهان است و ترسی به خود
راه ندهید . ولی اگر خواص اهل بیت خود را آورد این کار انبیاء است »
مراسم مباهله
روز دیگر هنگام بالا آمدن آفتاب ، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - دست علی بن ابی طالب -علیه السلام - را گرفت و از حجره بیرون آمد . امام حسن و امام حسین - علیهما السلام – را پیش رو روانه فرمود و حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا - سلام الله علیها – از پشت سر آمدند ، تا بین دو درختی که قبلاً تعیین شده بود رسیدند . قبلاً به دستور حضرت زیر آن دو درخت را جارو زدند ، و به عنوان سایه بان عبای سیاهی بالای درخت قرار دادند . مسلمانان مدینه هم آمدند ، بنی نجران هم با فرزندان خود آمدند . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - کسی را نزد سید و عاقب فرستاد که ما آماده ایم .
اسقف با همراهان آمد و گفت : « با چه کسانی با ما مباهله می کنید؟ پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود : « با بهترین اهل زمین و نیکوترین جهانیان نزد خداوند متعال زیرا که از طرف خداوند متعال امر شده ام که آنها را بیاورم » ، و اشاره به آل عبا - علیهم السلام – فرمودند .
سید و عاقب همین که چشمشان به پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و آل عبا - علیهم السلام – افتاد ، وحشت کردند به حدی که چهره هایشان زرد شد . ابوحارث که میل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده ، پا پیش گذاشت و دست سید و عاقب را گرفته پس کشید و آنها را نصیحت کرد و از عواقب این مباهله مطلع کرد و گفت: صفات او و اهل بیت او را در کتابها خوانده اید . این محمد همان پیامبر است ، مگر نمی بینید ابرهای سیاه را ، و دگرگونی آفتاب را ، و شاخه های درختان را که خم شده اند ، و صدای مرغان ، و دود سیاه اطاف و آثار زلزله را که در کوهها نمودار شده است . آن بزرگواران منتظرند که دست به دعا بردارند . به خدا قسم اگر سخنی گویند از ما نشانی نمی ماند . برویم و با او صلح کنیم .
پرهیز نجرانیان از مباهله
او را فرستادند و ابوحارث مسلمان شد و عرض کرد : مردم نجران پشیمان شده اند . حضرت فرمود :اسلام بیاورند . گفت : قبول نمی کنند . فرمود : آماده جنگ باشند . گفت : قدرت این کار را ندارند ، ولی حاضرند جزیه را قبول کنند .
پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به امیر المؤمنین - علیه السلام – فرمودند : « شرایط ذمه و مقدار آن را به آنها بگویید » . بعد از معین نمودند جزیه و شرایط آن ، امیر المؤمنین - علیه السلام – آنها را نزد پیامبر -صلی الله علیه و آله و سلم - آوردند و پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند : « اگر با من و این جماعت اهل بیت من مباهله می نمودید به صورت میمون و حوک می شدید و این وادی بر شما آتش می شد و یک سال نمی گذشت که تمامی نصاری نابود می شدند » (4)
روز خاتم بخشی
در این روز امیر المؤمنین - علیه السلام – در مسجد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - انگشتر خود را در حالت
رکوع به سائل بخشید ، و آیه مبارکۀ « إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیموُنَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعوُنَ » (5) در شأن آن حضرت نازل شد . (6)
از امیر المؤمنین - علیه السلام – معنای این آیه شریفه را سؤال کردند که می فرماید : « یَرِفونَ نِعمَةَ اللهِ ثُمَّ یُنکِروُنَها » (7) : « نعمت خداوند را می شناسند و سپس آن را انکار می کنند » . حضرت فرمودند : هنگامیکه آیه مبارکه « انما ولیکم الله ... » نازل شد ، عده ای از اصحاب پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - در مسجد مدینه جمع شدند . بعضی به بعض دیگر گفتند : دربارۀ این آیه چه می گویید ؟ بعضی گفتند : اگر منکر این آیه بشویم سایر آیات را هم باید منکر شویم و اگر ایمان به این آیه بیاوریم و قبول کنیم برای ما ذلت است ، زیرا علی بن ابی طالب -علیه السلام – بر ما مسلط می شود . عده ای از منافقین گفتند : ما می دانیم که محمد در آنچه امر می کند اطاعت نمی کنیم .
حضرت فرمودند : در این هنگام این آیه نازل شد : « یعرفون نعمة الله ثم ینکرونها ... » ، یعنی : ولایت علی بن ابی طالب - علیه السلام – را می شناسند و حال اینکه اکثر آنها که آنان را می شناسند نسبت به ولایت آن حضرت کافرند . ( 8)
بعضی از مخالفین گفته اند : برای کسی اتفاق نیفتاده که در یک زمان جمع بین دو عبادت مالی و بدنی بنماید مگر علی بن ابی طالب - علیه السلام - ، و برای احدی نیامده از فضایل مثل آنچه برای علی - علیه السلام – آمده است .
1. نزول آیه هل اتی
در این روز سورۀ « هل اتی » در شأن امیر المؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین - علیهم السلام – نازل شده است . (9) این مهم بعد از سه روز روزه آنان و اعطای افطار شان به مسکین و یتیم و اسیر بود که آن طعام بهشتی نازل شد . بنابر نقلی روز 25 ذی الحجة سورۀ مبارکه نازل شد . (10)
امام صادق - علیه السلام – فرمود : آن کاسه ای که طعام از بهشت آوردند و آن بزرگواران میل کردن نزد ماست و حضرت صاحب الامر - علیه السلام – آن را ظاهر خواهد کرد ، و طعام بهشتی از آن تناول خواند فرمود . (11)
1. مسار الشیعة ص 22-23 . العدد القویة : ص 307-308 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 601 . بحار الانوار : ج 97 ص 168 ، 384 . فیض العلام : ص127، 129 . زاد المعاد : ص 287
2. تاریخ الخلفاء : ص 169
3. سوره آل عمران : آیه 61
4. تفسیر برهان : ج 1 ص 287-288 . قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 427 ، 438 ، 441
5. سوره مائده : آیه 55
6. قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 426 . اکابر اهل سنت اتفاق دارند که آیه « انما ولیکم الله ....»در شأن امیر المؤمنین - علیه السلام – نازل شده است . مانند فخر رازی ، محمد صدر عالم ، ابن مردویه ، خطیب بغدادی ، ابن عساکر ، محمد بن اسماعیل الامیر ، ابن مغازلی ، ابوللیث سمرقندی ، ثعلبی ، سبط ابن جوزی ، شهاب الدین احمد ، ابن صباغ ، ابونعیم ، ملاعلی قوشجی ، سمعانی ، واقدی ، بیهقی ، نسائی ، خوارزمی ، طبری ، کلبی ، حموینی و .....
7. سوره نحلل ، آیه 83
8.تفسیر برهان : ج 1 ص 479
9. زاد المعاد : ص 301
10. توضیح المقاصد : ص 32 . مسار الشیعة : ص 23 . مصباح المتهجد : ص 712 . العدد القویة : ص 315
11. مصباح کفعمی : ج 2 ص 601 و فیض العلام ص 12۸
روز بیست و دوم ذو الحجة الحرام
شهادت میثم تمار
در این روز در سال 60 ﻫ میثم تمار به دلیل وفاداری به امام حسین - علیه السلام – به دست ابن زیاد به دار آویخته شد و به شهادت رسید . (1 )
تاریخ شهادت میثم 19 ذی الحجه و روز عاشورا نیز نقل شده است .(2)
1. اعلام الوری : ج 1 ص 343 . قلائد النحور: ج ذی الحجه ، ص 416 . منتخب التواریخ : ص 131 . مراقد المعارف : ج 2 ص 340. وقایع الشهور :ص 240
2. مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص 214
روز بیستم ذو الحجة الحرام
خروج ابراهیم بن مالک اشتر برای جنگ با ابن زیاد
هنگامی که کوفه را جناب مختار – رحمه الله – از قتلۀ سید الشهداء - علیه السلام – پاک کرد ، در این روز ابراهیم بن مالک اشتر با 12000 یا به روایت ابن نما با کمتر از 20000 نفر برای جنگ با ابن زیاد از کوفه خارج شد و مختار به مشایعت او رفت .
لشکر ابراهیم تا کنار نهر خازر در پنج فرسخی موصل رفت ، و آن مکان را لشکر گاه کرد . عبید الله به موصل آمد و آنجا ر با سی هزار – یا هشتاد هزار – سواره تصرف کرد و آماده جنگ با لشکر ابراهیم شدند .
شبی که فردایش جنگ شروع می شد ، خواب به چشمان ابراهیم بن مالک نیامد و این کلمات را بارها برای لشکرش تکرار کرد : « ایها الناس ، شمایید انصار دین و شیعۀ امیر المؤمنین - علیه السلام – و این است عبید الله بن مرجانة قاتل حسین بن علی - علیه السلام – این است که پسر فاطمه زهرا - سلام الله علیها – را از جرعه ای آب منع کرد در حالی که عیالات و اطفال او فریاد « العطش » می زدند . او بود که مانع شد که پسر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به جایی برود ، و اطراف او را گرفتند تا با لب تشنه شهیدش کردند و عیالات او را مانند کنیزان بر شتران سوار کرده به شام بردند . بخدا قسم فرعونیان با بنی اسرائیل نکردند آنچه این ملاعبین با ذریۀ پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - کردند » .
سپس ابراهیم دعا کرد که خداوند نصرت و پیروزی را نصیب ما فرماید ، چون ما برای خونخواهی اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - غضب کردیم .
صبح قسمت های مختلف لشکر و پرچم ها را بازدید نمود و جنگ آغاز شد . سرانجام بعد از چند روز جنگ و فرار لشکر عبیدالله بن زیاد ، در روز عاشورای سال 67 ﻫ عبید الله به دست ابراهیم بن مالک اشتر نخعی به درکات جهنم شتافت و سراو را برای مختار فرستادند . (1)
هجدهم ذی الحجه الحرام
شق القمر
در شب 14 ذی الحجة واقعه شق القمر به اعجاز پیامبر صلی الله علیه واله در مکه رخ داد. (1)
بعضی این واقعه را در شب 18 این ماه گفته اند .
قریش از آن حضرت معجزه طلب کردند ، و حضرت با انگشت اشاره به ماه کرد، و به قدرت الهی دو نیم شد و باز به پیوست ؛ و آیه نازل شد: "اقتَرَبَتِ الساعَةُ وَ انشَقَّ القَمَر". ( 2)
ابوجهل گفت: " این سحر است ! بفرستید از شهرهای دیگر هم بپرسند که آیا آنها هم دیدند که ماه دو نیم شد . چون از اهل شهرهای دیگر پرسیدند . آنها نیز خبر دادند که نیمی از ماه پشت خانۀ کعبه و نیمی بر کوه ابوقبیس افتاد. (3)
1.ریاحین الشریعة : ج 2 ص 57 . فیض العلام : ص 120 . بحار الانوار : ج 17 ص 350 – 353 .
2. سورۀ قمر : آیۀ 1 .
3.حق الیقین : ص 28 . بحار الانوار : ج 17 ص 350 – 353
پانزدهم ذی الحجه
1.روز نوشتن دعای صباح
در این روز امیرالمؤمنین علیه السلام به تعلیم پیامبر صلی الله علیه واله دعای شریف صباح را به دست مبارک خود نوشتند(1)
2.افشاء سر ولایت توسط حفصه وعایشه
در این روز در سال دهم هجرت در حجة الوداع پیامبر صلی الله علیه واله به حفصه سری را بیان فرمود و به او تذکر داد که اگر این سرّ را با کسی بازگو کنی ، لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر تو باد.
حفصه بلافاصله آن را به عایشه گفت. (2) عایشه هم آن را به ابوبکر بازگو کرد و ابوبکر هم عمر را در جریان قرار داد . کار به جایی رسید که آن چهار زن و مرد تصمیم گرفتند پیامبر صلی الله علیه واله را مسموم کنند.
جبرئیل پیامبر صلی الله علیه واله را با خبر کرد و آن حضرت آنها را از توطئه و افشاء سرّ خبر داد . سپس حفصه را طلاق دادند ، ولی بعداً به اصرار بعضی رجوع فرمودند و آیات سورۀ تحریم نازل شد. (وَ نَبَّأَنِیَ العَلیمُ اِذ أَسَرَّ النَّبِیُّ اِلی بَعضِ اَزواجِهّ حَدیثاً فَلَمّا نَبَّأَت بِهّ وَ أَظهَرَهُ اللهُ عَلَیهِ عَرَّفَ بَعضَهُ وَ أَعرَضَ عَن بَعضٍ فَلَمّا نَبَّأَها بِهّ قالَت مَن أَنبَأَکَ هذا قالَ الخَبیرُ. اِن تَتوبا اِلَی اللهِ فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما وَاِن تَظاهَرا عَلَیهِ فَاِنَّ اللهَ هُوَ مَولاهُ وَ جِبریلُ وَ صالِحُ المُؤمِنینَ وَ المَلائِکَظُ بَعدَ ذلِکَ ظَهیرٌ.(3 ).
این دو زن چه کرده بودند که خداوند در سورۀ تحریم آنها را به زن نوح و لوط علیهما السلام تشبیه نموده است؟!( ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَروا امرَأَةَ نوحٍ وَ امرَأَةَ لوطٍ کانَتا تَحتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالِحَینِ فَخانَتا هُما فَلَم یُغنِیا مِنَ اللهِ وَ قیلَ ادخُلا النارَ مَعَ الّداخِلینَ.(4) . (5) در آخر آیۀ 4 این سوره آمده است : اگر شما دو زن یاور هم شوید برای قتل حضرت ، خداوند و جبرئیل و صالح المؤمنین – یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام – و ملائکه یاور پیامبر صلی الله علیه واله هستند. (6.)
" تظاهرا" در آیۀ شریفه خطاب به عایشه و حفصه است ، و معنایش این است که آنان تعاون بر اذیت پیامبر صلی الله علیه واله نموده سرّ آن حضرت را فاش کردند و زنان آن حضرت را اذیت نمودند. ( 7)عمر می گوید : مراد از این دو زن در اذیت پیامبر صلی الله علیه واله هم پیمان بودند عایشه و حفصه است.(8)
1. بحار الانوار : ج 91 ص 247 .
2. وقایع الشهور : ص 229 . تفسیر قرطبی : ج 5 ص 172 .
3. سورۀ تحریم : آیات 3 و4
4. سورۀ تحریم : آیۀ 10
5.ریاحین الشریعة : ج 2 ص 382 – 383 . به نقل از تفسیر خازن بغدادی ، فخر رازی ، زمخشری . بحار الانوار: ج 22 ص 233 .
6.تفسیر برهان : ج 4 ص 352 – 353 . بحار الانوار : ج 22 ص 228 – 231
7. ریاحین الشریعة : ج 2 ص 382 – 383 . به نقل از تفسیر خازن بغدادی ، فخر رازی ، زمخشری
8. بحار الانوار : ج 22 ص 232 . صحیح بخاری : ج 6 ص 195 – 197 .
دهم ذوالحجه الحرام
1.عید قربان
روز عید اضحی است ، و در این روز حجاج بیت الله الحرام برای رمی جمرات و قربانی کردن در منی به سر می برند.(1)
2.شهادت عبدالله محض و جمعی از آل حسن علیه السلام ( 2)
در این روز در سال 145 هجری جناب عبدالله محض بن حسن مثنی بن امام حسن مجتبی علیه السلام در سن 57 سالگی همراه با جمعی از برادران و پسر عموهای خود در زندان منصور دوانیقی لعنة الله علیه به شهادت رسیدند. زندان آنان به گونه ای بود که روز و شب در آن مشخص نبود.
برادران عبدالله محض حسن و ابراهیم بودند ، مادر این دو بزرگوار فاطمه بنت الحسین علیه السلام بود . فرزندان عموی عبدالله محض ، یعقوب ، اسحاق ، ابوالحسن علی العابد ، عباس و عبدالله بودند.
بعضی از این بزرگواران مثل ابراهیم بن حسن زنده دفن شدند . بعضی دیگر هنگامی که داخل خانه بودند سقف را روی آنها خراب کرد و شهید شدند . مرقد آل حسن علیه السلام در هاشمیه نزدیک بغداد است ، که مشهور به قبور سبعه است .(3)
منصور به خاطر عداوت خاصی که با اهل بیت علیهم السلام داشت ، مدتی قبل از شهادت آن بزرگواران ، در سال 144 هجری دستور داد آل حسن علیهم السلام را با غل و زنجیر بر گردن و پا ، بر مرکبهای چموش و بدون روانداز سوار کرده و به ربذه ببرند . آنان را با این حال در مقابل آفتاب با بدن برهنه در مقابل منصور نگه داشتند . عبدالله محض خطاب به منصور فرمود: " آیا ما در روز بدر با اسرای شما چنین کردیم "؟ این کلام بر منصور گران آمد و برخاست و رفت.
هنگامی که آن بزرگوار را با این حال از مدینه بیرون می بردند امام صادق علیه السلام از پس پرده ای به آنان نگاه کرد و آنقدر گریست که اشک بر محاسن شریفش جاری شد و فرمود:بخدا قسم بعد از این جماعت حرمتی برای خداوند حفظ نکرده اند. (4)
3.نماز عید امام رضا علیه السلام در خراسان
در این روز آقا و مولایمان حضرت ثامن الحجج علیه السلام به خواهش مأمون ، در خراسان برای نماز عید تشریف فرما شدند. مأمون با دیدن ازدحام مردم برای شرکت در نماز به امامت حضرت ، دستور داد از نیمه راه بازگردند ، چرا که ترسید مردم براو شورش کنند. (5)
در مراجعت از این نماز بود که حضرت رضا علیه السلام از خداوند تقاضای مرگ فرمود.
1. توضیح المقاصد : ص 30 . مسار الشیعة : ص 18 .
2.مراقد المعارف : ج 2 ص 15 . کتاب المعقبین من ولد الامام امیرالمؤمنین علیه السلام : ص 123 – 124 .
3. مراقد المعارف : ج 2 ص 15 . کتاب المعقبین من ولد الامام امیرالمؤمنین علیه السلام : ص 123 – 124
4.مراقد المعارف : ج 2 ص 19 . مقاتل الطالبیین : ص 144 ، 196 ، 205 .
5. قلائد النحور : ج ذی الحجه ، ص 383 .
نهم ذی الحجه
1.روز عرفه
در روز عرفه (1 )زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است ، چه اینکه خداوند ابتدا به زوار امام حسین علیه السلام نظر می کند زیرا همه حلال زاده اند ، و بعد به زوار با معرفت خویش در عرفات نظر می کند .( 2)
2.شهادت حضرت مسلم وهانی
در این روز در سال 60 هجری محمد بن کثیر و پسرش در کوفه به جرم مهمانداری و طرفداری از مسلم بن عقیل علیه السلام به شهادت رسیدند. در شب عرفه جناب مسلم بن عقیل علیه السلام به منزل طوعه رفتند.(3)
در روز عرفه سال 60 هجری که چهارشنبه بود جناب مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را در کوفه شهید کردند.(4)
خاندان حضرت مسلم
نام مبارکش مسلم و پدرش عقیل ، و مادرش عَلِیّه ، و همسر آن حضرت رقیه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام است.( 5)
پیامبر صلی الله علیه واله فرمود : " چشم مؤمنان بر او گریان است ، و ملائکه مقرب الهی بر او درود می فرستند". امام حسین علیه السلام هنگامی که آن حضرت را به سوی کوفه فرستادند ، در قسمتی از نامه به اهل کوفه چنین فرمودند : " برادرم و پسر عمویم و فرد مورد اطمینان از اهل بیتم را نزد شما فرستادم ".هنگامی که امام حسین علیه السلام خبر شهادت آن حضرت و هانی را شنید ، چندین بار فرمود: "اناللّه و انا الیه راجعون". سپس فرمود: "خیری در زندگی بعد از آنها نیست". از جمله وصایای آن حضرت به ابن سعد این بود که کسی را به نزد امام حسین علیه السلام بفرستد که آن حضرت به سوی کوفه نیاید.
شهادت و دفن بدن حضرت مسلم
در غربت و مظلومیت آن حضرت همین بس که از پشت بامها دسته های نی را آتش می زدند و بر سر آن حضرت می ریختند . همچنین زمانی که چشم ابن زیاد بر آن حضرت افتاد ، زبان به جسارت امیرالمؤمنین و امام حسین علیهما السلام و عقیل گشود . در بالای دارالاماره با لب تشنه سر از بدن نازنینش جدا کردند و بدنش را از بالای قصر به پایین انداختند .بعد از شهادت ریسمان به پای مبارکش بسته و در میان بازار کوفه می کشیدند . سپس بدن مبارکش را به دار زده و سر مطهرش را به دمشق فرستادند .
در دفن بدن مطهر دو نظر است : یکی اینکه جمعی از قبیلۀ هانی آمدند و بدنهای مطهر مسلم بن عقیل و هانی را دفن کردند.(6)
دیگر اینکه نیمه شب زوجۀ میثم تمار به همراهی چند نفر از جمله همسر هانی بن عروة ، بدنها را در کنار مسجد اعظم کوفه دفن کردند.(7)
هانی بن عروه
اما جناب هانی که پدرش عروه است ، از اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله و از بزرگان و خواص شیعه و مخلصین در محبت امیرالمؤمنین علیه السلام بود ، و در جنگهای صفین ، جمل و نهروان در خدمت آن حضرت بود.(8)
جناب هانی بزرگ طایفۀ مذحج بود و در قبیلۀ خود دارای نفوذ فراوانی بود . هنگامی که اهل کوفه عهد و پیمان خود را شکستند و بی وفایی خود را نسبت به اهل بیت علیهم السلام و مسلم بن عقیل ثابت کردند ، جناب هانی بن عروه آن حضرت را پناه داد. پس از آن محمد بن اشعث خبیث جناب هانی و عده ای از شیعیان را دستگیر کرد .
بعد از شهادت مسلم بن عقیل و شکستن سر وبینی جناب هانی توسط ابن زیاد ملعون ، آن خبیث دستور داد سر جناب هانی را در بازار گوسفند فروشان از بدنش جدا کردند و با طنابی که به پای آن بزرگوار بسته بودند همراه با بدن جناب مسلم بن عقیل علیه السلام در بازار کوفه روی زمین کشیدند . سپس به دار زدند ، و سپس بدن هانی همراه با بدن مسلم دفن شد.
3.روز سد ابواب
در این روز به امر پیامبر صلی الله علیه واله همۀ درهای منازل اصحاب به طرف مسجد پیامبر صلی الله علیه واله بسته شد ، جز در خانۀ امیرالمؤمنین علیه السلام که به دستور خاص الهی آن را نبستند.( 9)
عده ای ازاصحاب عرض کردند: یا رسول الله ، چرا همۀ دربها را جز در خانۀ علی علیه السلام بستید؟ حضرت فرمود: " من تابع وحی پروردگار هستم" ، و در روایتی دیگر است که پیامبر صلی الله علیه واله خطبه ای ایراد فرمود و در ضمن آن حضرت فرمود: " ای مردم ، خداوند متعال به موسی و هارون امر فرمود خانه هایی بنا کنند ، و امر فرمود که جنب در آن خانه ها بیتوته نکنند و زنها داخل آنها نشوند مگر هارون و ذریه هارون . علی بن ابی طالب علیه السلام برای من به منزله هارون است برای موسی . پس برای احدی از زنها و جنب حلال نیست که به مسجد من داخل شود".
پیامبر صلی الله علیه واله ایستادند و فرمودند: " عده ای رضایت قلبی ندارند که علی بن ابی طالب علیه السلام در همه وقت و هر حالتی ساکن مسجد باشد ، در حالی که آنها بیرون شده اند . بخدا قسم که من آنها را بیرون نکردم و علی علیه السلام را من ساکن مسجد قرار ندادم ، بلکه خداوند آنها را بیرون نموده و علی علیه السلام را ساکن مسجد قرار داده است ، و منزلت او نزد من مانند منزلت هارون نزد موسی علیه السلام است . سپس در فضایل علی علیه السلام کلماتی بیان فرمودند ، تا آنجا که فرمودند: " هر کس از این موضوع ناراحت است برود آنجا " و اشاره به طرف شام کردند.( 10)
1. مسار الشیعة : ص 18 . توضیح المقاصد : ص 30 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600
2.زاد المعاد : ص 262 . بحار الانوار : ج 97 ص 384 .
3. فیض العلام : ص 113 .
4. ارشاد : ج 2 ص 66 . اعلام الوری : ج 1 ص 445 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600 . بحار الانوار : ج 44 ص363 . مسار الشیعة : ص 18 . فیض العلام : ص 115 .
5.مروج الذهب : ج 3 ص 69 – 70 . مراقد المعرف : ج 2 ص 307 – 316 . منتخب التواریخ : ص 292 – 293 .فرسان الهیجاء : ج 1 ص 62 ، 120 .
6. مراقد المعارف : ج 2 ص 318 . فرسان الهیجاء : ج 2 ص 106
7. وسیلة الدارین : ص 209 ، از ثعلبی .
8. مراقد المعارف : ج 2 ص 318 ، 359 ، 361 . منتخب التواریخ : ص 294 – 295 . فرسان الهیجاء : ج 2 ص139 – 143 . وسیلة الدارین : ص 208 – 209 .
9.توضیح المقاصد : ص 30 . بحار الانوار : ج 97 ص 384 ، ج 95 ص 189 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600 .وقایع الشهور : ص 226 .
10.علل الشرایع : ج 1 ص 262 . تذکرة الخواص ابن جوزی : ص 46 .
هشتم ذی الحجه الحرام
1.توطئه ترور امام حسین علیه السلام
در این روز در سال 60 هجری به دستور یزید لعین سی نفر از شیاطین بنی امیه از شامبرای دستگیری و یا کشتن امام حسین علیه السلام به بهانۀ حج وارد مکه شدند.(1)
2.دعوت عمومی حضرت مسلم علیه السلام در کوفه
در این روز در سال 60 هجری روز سه شنبه حضرت مسلم علیه السلام دعوت خود را برای امام حسین علیه السلام در کوفه آشکار کرد و از طرفی کوفیان نفاق خود را نمودار کردند.(2)
3.حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به عراق
در این روز در سال 60 هجری امام حسین علیه السلام از مکه متوجه عراق شدند ، و این قول مشهور بین محدثین و ارباب مقاتل است.(3)بنابر قولی آن حضرت در نهم از مکه به طرف عراق حرکت فرمودند (4)
1.قلائد النحور: ج ذی الحجة ، ص 375 . فیض العلام : ص 113 .
2.ارشاد : ج 2 ص 66 . اعلام الوری : ج 1 ص 445 . مسار الشیعة : ص 17 . فیض العلام : ص 112 . بحار الانوار : ج 44 ص 363 .
3.ارشاد : ج 2 ص 6 . اعلام الوری : ج 1 ص 445 . مسار الشیعة : ص 17 . بحار الانوار : ج 44 ص 363 .
4. بحار الانوار : ج 44 ص 366
هفتم ذی الحجه الحرام
1.شهادت امام باقر(ع)
در چنین روزی مصادف با دوشنبه، در سال ۱۱۴ه امام باقر(ع) توسط هشام بن عبدالملک مسموم و شهید شد. در شب شهادت به
امام صادق(ع) فرمودند:« من امشب جهان را بدرود خواهم گفت. هم اکنون پدرم علی بن الحسین را دیدم که شربتی گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سرای جاوید و دیدار حق بشارت داد». در روایت دیگری فرمودند:« ای فرزند گرامیُ مگر نشنیدی که حضرت علی بن الحسین از پس دیوار مرا ندا کرد:« ای محمد بیا، زود باش که ما انتظار تو را می کشیم». آن حضرت چندین روز و به قولی سه روز در حالت درد از اثر سم به سر می بردند تا به شهادت رسیدند. فردای آن روز بدن مطهر و پاک آن دریای بیکران دانش خدایی را در خاک بقیع کنار مزار امام مجتبی و امام سجاد(ع) به خاک سپردند.
آ» حضرت هشتصد در هم برای تعزیه و ماتم خود وصیت فرمود. حضرت صادق(ع) فرمودند: پدرم فرمود:«ای جعفر، از مال من مقداری وقف کن برای ندبه کنندگان که ده سال در منی در موسم حج بر من گریه کنند،و مراسم ماتم را تجدید نمایند.»
آقا و مولایمان حضرت باقر(ع) در کربلا شرف حضور داشت. شب یازدهم، بازار کوفه،کنار سرهای مطهر، اسارت شام و مجلس یزید را دیده است و هر زمان که متذکر شهادت حسین بن علی(ع)و اسارت عمه هایش می شد، اشک از چشم مبارکش مانند درّ جاری می گشت.
2.بردن امام کاظم(ع) به زندان بصره
در این روز امام کاظم علیه السلام را در حالى که در غل و زنجیر بسته بودند، به بصره بردند و مدت یکسال نزد عیسى بن جعفر بن ابىجعفر منصور محبوس کردند و سپس حضرت را به بغداد بردند.(1)
عیسى آن حضرت را در یکى از حجرات خانه خود که نزدیک به دیوانخانه بود محبوس کرد و مشغول فرح و سرور گردید. از یکى ازکاتبان او که نصرانى بود نقل شده که مىگفت: «این عبد صالح و بنده شایسته خدا - یعنى موسى بن جعفرعلیه السلام - در ایامى که در این خانه محبوس بود چیزهایى از لهو و لعب شنید که گمان ندارم هرگز بر خاطر شریف آن حضرت خطور کرده باشد».
آقا و مولایمان حضرت کاظمعلیه السلام مدت یک سال در بصره محبوس بودند، و بعد از یکسال آن حضرت را به بغداد بردند و نزد فضل بن ربیع حبس کردند.
شهادت امام باقر(ع) را به شیعیان جهان تسلیت می گوییم.
ششم ذی الحجه الحرام
1.ازدواج امیر المومنین(ع) و حضرت زهرا(س)
2.مرگ منصور دوانقی
ابو جعفر، منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس ، پس از مرگ برادرش ابوالعباس سفّاح در ذی حجه سال 136 قمری، به خلا فت رسید.
وی، دوّمین نفری است که از طائفه بنی عباس، به این مقام رسیده بود.
در سال های خلافت منصور رویدادهای مهمی در عالم اسلام به وقوع پیوست و این خلیفه خشن و سخت گیر، بسیاری از معاریف و صاحب نفوذان را با بهانه های واهی کشت و بر محرومان و مستضعفان ترحمی نشان نداد و با همه مردم با سنگ دلی و سختگیری بر خورد می کرد.
در آغاز خلافت وی، عمویش عبدالله بن علی،خلافتش را نپذیرفت و خود را شایسته این مقام می دانست و اقدام به شورش بزرگ کرد و بسیاری از شهرها را به تصرف خویش در آورد.منصور، ابومسلم خراسانی را با سپاهی سنگین به جنگ او فرستاد و در نبرد با او، سپا هیانش را با شکستی سخت و سنگین مواجه ساخت و آنان را به شدت سرکوب کرد. ولی عبدالله بن علی ، از منصور امان خواست ومنصور نیز وی را امان داد و او مدتی در بصره بماند و سپس به دارالخلافه رفت و در آن جا ، دستگیر و زندانی گردید و پس از مدتی به دستور منصور به طرز تأسف باری، کشته شد.
هم چنین ابو مسلم خراسانی با تمام خدمات و تلا ش های بی دریغی که برای بر پایی خلافت عباسیان کرده بود، نا جوانمردانه به دستور منصور کشته شد.
شورش راوندیان و سر پیچی عامل خراسان، به شدّت سرکوب شد.
قیام های محمد بن عبدالله بن حسن مثنی و برادرش ابراهیم بن عبدالله با شکست مواجه شد و آن دو، یکی در مدینه و دیگری در بصره به شهادت رسیدند.
هم چنین بسیاری از علویان، به ویژه اولاد و احفاد امام حسن مجتبی(ع)، معروف به بنی الحسن، در سیاه چال های منصور زندانی و به طرز فجیعی کشته شدند.
منصور به خاطر سکونت راوندیه[هواداران ابومسلم خراسانی]در هاشمیه، اقامت در این شهر را به مصلحت خویش نمیدیدو همچنین به خاطر شیعیان و محبان اهل بیت(ع) در کوفه، انتقال خلافت به این شهر بزرگ اسلامی را ناخوش می دانست و بدین جهت، در صدد ساختن شهری جدید برآمد . وی در سال 145 قمری، ساختن شهر بغداد را آغاز کرد و پس از آمادگی نسبی آن ، خلافتش را بدان مکان، منتقل
نمود و از آن پس ، بغداد دارالخلافه عباسیان گردید.(1)
شایان ذکر است که امام ششم شیعیان، حضرت جعفربن محمد، معروف به"امام جعفرصادق(ع)"در عصر سفّاح ومنصور می زیست و از منصور ، سختی های زیادی متحمل وگردید و سر انجام به دستور وی مسموم شد و در مدینه منوره به شهادت رسید .
سر انجام منصور دوانقی، پس از بیست و دو سال خلافت، در ششم ذی حجّه سال 158قمری، در بازگشت از مراسم حج، در مکانی به نام "بئر میمون "به هلاکت رسید و جنازه اش را به مکّه معظمه حمل کرده و در آنجا به خاک سپردند.
پس از آن، بنا به وصیت و سفارش منصور، پسرش مهدی عباسی به خلافت رسید.(3)
----------------------------------------------------------------
1- تاریخ ابن خلدون، ج2، ص283
2- الارشاد [ شیخ مفید] ، ص528؛کشف الغمة[علی بن عیسی اربلی]، ج2،ص374؛منتهی الآمال [ شیخ عباس قمی]، ج2 ص 149 و ص155
3-تاریخ ابن خلدون ، ج2، ص319
پنجم ذی الحجه الحرام
1.غزوه ی سویق
در این ماه در سال 2 هجری قمری غزوه سویق به وقوع پیوست.(1) ابوسفیان بعد از واقعه بدر نذر کرد که با زنى نزدیکى نکند و روغن به خود نمالد تا انتقام خویش را از پیامبر صلى الله علیه و آله بگیرد. به این منظور همراه دویست نفر به عریض از نواحى مدینه رفتند و دو خانه و چندین نخل را آتش زدند و دو نفر از بزرگان انصار را در آنجا کشتند تا او به نذر خود عمل کرده باشد.
چون خبر به پیامبر صلى الله علیه و آله رسید ابولبابه را در مدینه گذاشته همراه با دویست نفر از مهاجرین و انصار و در رأس آنها امیرالمؤمنین علیه السلام به سوى عریض حرکت کردند. ابوسفیان چون با خبر شد که پیامبر صلى الله علیه و آله با عجله به آنجا مىآید، به لشکر خود دستور داد تا انبانهاى سویق را که براى آذوقه با خود آورده بودند ریخته و سبکبار فرار کنند. مسلمانان وقتى رسیدند آنان گریخته بودند. لذا انبانهاى سویق را برداشته مراجعت نمودند. به همین دلیل این غزوه را «ذات السویق» گویند.(2)
اول ذوالحجه الحرام
عزل ابوبکر از تبلیغ سوره ی برائت
در این روز در سال نهم هجرت، ابوبکر از تبلیغ سوره برائت عزل شد. سپس پیامبر صلى الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را روانه فرمود که آیات برائت را از ابوبکر بگیرد و خود بر اهل مکه قرائت فرماید.(1)
آغاز ماجرا این بود که در سال 9 هجری پیامبر صلى الله علیه و آله ابوبکر را به مکه فرستاد تا آیات اوایل سوره برائت را بر کفار بخواند. پس از رفتن او جبرئیل نازل شد: «یا رسول اللَّه، اداى این امر باید به دست شما یا به دست مردى که از شماست انجام شود». به روایت دیگر: «باید على علیه السلام از جانب تو تبلیغ کند».
پیامبر صلى الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را که به منزله جانش بود معین کردند و به او فرمودند: شتاب کن و آیات را از ابوبکر بگیر و در موسم حج بر مردمان قرائت کن.
ابوبکر به مدینه بازگشت و به پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: «مرا براى کارى لایق دانستى که دیگران مشتاق آن بودند، ولى مقدارى که رفتم مرا معزول نمودى»؟ حضرت فرمود: «من تو را معزول نساختم بلکه خدا تو را معزول ساخت».
ابوذر به سرعت خود را به پیامبر صلى الله علیه و آله رسانید و آمدن علىعلیه السلام را به پیامبر صلى الله علیه و آله بشارت داد. آن حضرت با اصحاب به استقبال علىعلیه السلام آمدند و چون به آن جناب رسیدند، پیاده شده آن حضرت را در آغوش گرفتند و صورت مبارک خود را بر شانه علىعلیه السلام گذاشتند و از شوق دیدار گریستند و امیرالمؤمنینعلیه السلام نیز گریستند. پس پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: «پدر و مادرم به قربانت، در مکه چه کردى»؟ امیرالمؤمنین علیه السلام از آنچه انجام شده بود به آن حضرت خبر داد.(2)
آغاز نامه ها برای شروع جنگ صفین
چون دو روز از ورود امیرالمؤمنین علیه السلام به صفین گذشت، در اول ذىحجه حضرت براى معاویه نامه نوشتند و او را موعظه فرمودند، ولى آخر الامر قرار بر آن شد که روز اول صفر بعد از ماه حرام جنگ شروع شود و روز اول صفر جنگ شروع شد.(1) به نقلى ورود آن حضرت در 22 محرم بوده است.(2)