اومده هستی پادشه کربلا دل دیوونه ها رفته تا پایین پا
شده وقت جنون اومده ماهمون
می باره دوباره بارون
شب آقای بنده نوازه برا من امشب مستی نیازه
پر پرواز و گرفته این دل در میخونه دوباره بازه
اومده وقت عیدی زهرا
پیچیده امشب تو کل دنیا
عطر گیسوی یوسف لیلا
وقتی روح انسان بر اثر ارتقا و اشتداد وجود نوری از سنخ ملکوت و عالم قدرت و سطوت میگردد، هر گاه طبیعتش را مسخّر خود کند و بر آن غالب آید، احکام عقلهای قدسی و اوصاف عرشی بر وی ظاهر میگردند؛ تا به حدّی که بدنش متخلّق به وجودهای مجرّد و نوری میگردد. نتیجه بیدغدغهای که از این تحقیق حاصل است، امکان دوام چنین انسانی که کامل حقیقی برزخ بین وجوب و امکان میباشد، در نشئت عنصری است.
بهار آمده با کاروان لاله به باغ
به دشت ژاله گل نو دمیده میآید
به سوی قله بیانتهای بیدارى
پرندهای که به خون پر کشیده میآید
در آن کران که بود خون عاشقان جوشان
شهید عشق سر از تن بریده میآید
به پاسداری آیین آسمانی ما
گزیدهای که خدا برگزیده، میآید.
آن مرحوم (حاج اسماعیل دولابی) میفرمایند:
پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم، خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند.
یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.
یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم.
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب میکرد همهجا را.
میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد.
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید
هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاست. توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم.
آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشود.
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد.
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.
زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش.
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش.
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید.
سورة هود، نبأ، واقعه و مرسلات
خدای متعال در آیه 112 سورة هود خطاب به پیامبراسلاممیفرماید: "پس همانگونه که فرمان یافتهای، استقامت کن، و نیز کسانی که با تو به سوی خدا آمدهاند (باید استقامت کنند) و طغیان نکنند، که خداوند آنچه را انجام میدهید میبیند."
دیدار تو و امام خواهم
ای تجلای نور در سینا
ید بیضای توست با موسیروی درگاه جنّت الاعلی
حق نوشته ست با خط خوانا
در بهشتم بهار عباس استدر سال 26 هجری قمری، حضرت عباس (ع) پایه عرصه گیتی نهاد. مادر گرامیش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر کلبی و کنیه اش (ام البنین) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، که امیرالمومنین از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.
امیرالمومنین (ع) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
عباس (ع) ازبرادران دیگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خویش، حسین (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار کردند.
ارادت قلبی ام البنین (س) به خاندان پیامبر (ص) آنقدر بود که امام حسین (ع) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (ع) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (ع) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است، فدای امام حسین (ع).
چشــم تو انگـــیزه ی طغـــیان صــــد دریا غزل
نذر یک نیــــمه نگاهت شـــور یک دنـــــیا غزل
رو بـــه ما دیوانگـــــان دیــــوان لیـلی باز شـــد
مو غـــزل ابرو غــــزل آن صــــورت زیــبا غـــــزل
زیــــر باران نیـــــاز چشـــــمهای عــــاشــــقان
با چه نازی میـــــچکد از آن قـــــد و بالا غــــزل
درشــــب شــعری که بر پا کـرده ای پیش خدا
با تو میخــــوانند هفـــتاد و دو بـــی همتا غزل
از زمانی که لبت مرثیه ی خشـــــکی ســـرود
آب می گوید بــــــرای لاله ی صــــــحرا غـــــزل
ام ایمن، تمام دیشب را نخوابیده است. این شبها، مدینه فرشته باران است و هوا بوی بشارتی سبز و سرخ میدهد؛ بوی مراتع سبزی که غروب، به تماشایشان نشسته باشی.
آن روز که در غار حرا ندا بر پیامبر (ص)آمد که بخوان ؛ رسالت نبوی با پیام خروج انسان از ظلمات و حرکت به سوی نور اغاز شد .
بعثت پیامبر اکرم (ص)سرآغاز راهی شد تا انسان از شرک ؛ بی عدالتی ؛ تبعیض ؛ جهل و فساد بیرون آمده و به سوی توحید ؛ معنویت ؛ عدالت و کرامت حرکت کند.
مبعث نبوی با نهضت معنوی شروع شد و انقلابی در عالم بشری ایجاد کرد که هنوز دامنه آن ادامه دارد .این تحول روحی ؛ مردم مادی بت پرست را
به مبدا آفرینش راهنمایی کرد و از کردار زشت برحذر ساخت و به نیکویی دعوت نمود . پیامبر (ص) پیروان خود را به این منقبت ستود که شما
بهترین امت من هستید و می توانید دنیای بشریت را با اجرای قانون متین قرآن به سعادت مطلوب برسانید .رسول خدا (ص) در روز 27رجب در مکه مکرمه دعوت به خدا را آغاز کرد و سالها بعد در مدینه
حکومت اسلامی را تشکیل داد .
حضرت محمد(ص)دین مبین اسلام را به مردمی عرضه کرد که جملگی در آتش جهل می سوختند و
دعوت او چنان دلنشین بود که به سرعت دیوارهای جهل و خرافات را فرو ریخت و مردم موج موج به
اسلام گرویدند .
رسول خدا در مدینه منشور حکومتی اسلام را پایه ریزی و همه مردم را در اداره حکومت شریک کرد .
حضرت محمد (ص) سالها به صورت پنهانی مردم مکه را به سوی خدا دعوت کرد و آن زمان ندا آمد که
دعوت آشکار کن ؛ دشمنان چنان عرصه را بر او تنگ کردند که به دستور خدا هجرت آغاز کرد .
پیامبر گرامی اسلام پس از 13سال توقف در مکه
در اثر فشار و اذیت و آزار قریش از طرف خداوند مامورشد به مدینه هجرت کند ؛ هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه ؛ فصل تازه ای در زندگی
گاه گاهی که به درگاه کریمی می روم
راه میپویم نه با پا بلکه با سر بیشتر
زیر دین چارده معصومم اما گردنم
زیر دین حضرت موسی بن جعفر بیشتر
ابوابراهیم، موسی بن جعفر الکاظم، هفتمین امام شیعیان دوازده امامی که آنها از او با عنوان امام موسی کاظم یا «امام کاظم» یاد میکنند. وی فرزند ابوعبدالله جعفر الصادقالبارالامین است که در روز ۷ صفر سال ۱۲۸ ه. ق. در ابواء (منطقهای در میان مکه و مدینه) به دنیا آمد. مادر او حمیده مصفّاة است که نامهای دیگری مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای او نقل شدهاست. از مهمترین القاب پیروانش برای او، میتوان به کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح اشاره کرد. او در میان شیعیان در میان امامانشان به «بابالحوائج» معروف است.
وی پس از کشته شدن پدرش جعفر صادق به دست خلیفه وقت در شوال سال ۱۴۸ ه. ق. و در زمان خلافت منصور عباسی امامت خود بر شیعیان را اعلام کرد که این کار ۳۵ سال به درازا کشید. سید محمدحسین طباطبایی در این باره می نویسد: «منصور پس از آن که خبر شهادت امام ششم را دریافت داشت به والى مدینه نوشت که بعنوان تفقد بازماندگان، به خانه امام برود و وصیت نامه آن حضرت را خواسته و بخواند و کسى را که وصى امام معرفى شده فى المجلس گردن بزند و البته مقصود منصور از جریان این دستور این بود که به مسئله امامت خاتمه دهد و زمزمه تشیع رابکلى خاموش کند ولى بر خلاف توطئه وى وقتى که والى مدینه طبق دستور، وصیت نامه را خواند دید امام پنج نفر را براى وصایت تعیین فرموده. خود خلیفه و والى مدینه و عبدالله افطح فرزند بزرگ و موسى فرزند کوچک آنحضرت و حمیده و به این ترتیب تدبیر منصور نقش بر آب شد» وی نقش موثری در گسترش معارف شیعی داشت. در این دوران، چندین بار توسط خلفای عباسی دستگیر و زندانی گردید. تنها در دوران خلافت هارون الرشید، به مدت چهار سال زندانی بود. موسی کاظم، در ۲۵ رجب ۱۸۳ ه. ق.، در سن ۵۵ سالگی، توسط زهر در زندان سندیبن شاهک به دستور هارون الرشید کشته شد. وی در شهر کاظمین در کشور عراق مدفون است.
حضرت زینب(س) در سال ششم و به روایتی در سال پنجم قمری، دو سال پس از تولد امام حسین(ع)، در حیات جدش حضرت محمد(ص)، در مدینه منوره دیده به جهان گشود.
پدرش امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و مادرش فاطمه زهرا(س) دختر رسول گرامی اسلام(ص) می باشند. وی در خانواده ای دیده به جهان گشود که مهبط جبرئیل امین و محل نزول وحی و ارتباط با ذات باری تعالی بود؛ همان خانواده و بیتی که به گواهی قرآن مجید، ساکنان آن همگی پاک و پاکیزه و معصوم می باشند. زیرا جدش حضرت محمد(ص)، پدرش حضرت علی مرتضی(ع)، مادرش فاطمه زهرا(س)، برادرانش امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین سیدالشهدا(ع)، بودند که پنج تن آل عبا می باشند و انس و جنّ و فرشتگان به نام نامی آنان افتخار و تبرک می کنند.
به هر روی، این کودک سعادتمند، در خردسالی مادرش را از دست داد و در خانه خویش، به جای مادر مهربان مورد احترام همگان قرار گرفت.
حضرت زینب(س) با این که به خانه همسرش نقل مکان کرده بود، ولی هیچ گاه خانواده پدری خویش را ترک نکرد و در تمام رویدادها و حوادث کوچک و بزرگ در کنار پدر مهربان و برادران ارجمندش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بود و در واقع، پس از حضرت زهرا(س) رهبری زنان متعهد و ولایتمدار را بر عهده داشت و آن را به نیکی و شایستگی تمام اداره می نمود
وی در سنین جوانی از میان خواستگاران متعدد، با اذن و اجازه پدر ارجمندش حضرت علی(ع)، پسر عمویش عبدالله بن جعفر را که جوانی اصیل، شرافتمند، دلیر، متعهد و سخاوتمند بود، پذیرفت و به عقد و نکاح وی درآمد و در خانه وی دارای فرزندانی چند شد، که وجود دو تن از آن ها، قطعی و مورد اتفاق است و آن دو عبارتند از عون اکبر، که در کربلا شهید شد و امّ کلثوم که به ازدواج پسرعمویش درآمد. غیر از آن دو، نام فرزندان دیگری چون علی، عبدالله، عباس، جعفر و محمد نیز گفته شده است، که مورد اتفاق جمعی نیست.
حضرت زینب(س) با این که به خانه همسرش نقل مکان کرده بود، ولی هیچ گاه خانواده پدری خویش را ترک نکرد و در تمام رویدادها و حوادث کوچک و بزرگ در کنار پدر مهربان و برادران ارجمندش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بود و در واقع، پس از حضرت زهرا(س) رهبری زنان متعهد و ولایتمدار را بر عهده داشت و آن را به نیکی و شایستگی تمام اداره می نمود.
اوج ایثارگری، فداکاری و کمالات روحی وی در واقعه کربلا به منصه ظهور رسید. حضرت زینب(س) تا هنگامی که برادرش امام حسین(ع) زنده بود، مشاور و مایه دلگرمی آن حضرت بود و با این که فرزندی از وی به نام عون بن عبدالله در صحنه کربلا به شهادت رسیده بود، در عین حال تلاش فراوانی به عمل آورده که روحیه رزمی اباعبدالله الحسین(ع) را با رفتار و گفتار خویش تقویت کرده و خاطر آن جناب را از بازماندگان، آسوده نماید. پس از شهادت امام حسین(ع) فصل نوینی در حیات سیاسی و اجتماعی حضرت زینب(س) آغاز گردید و وی با سرپرستی اسیران و بازماندگان شهیدان کربلا و تحمل اسارت کوفه و شام و خواندن خطبه های غرّا در مجلس عبیدالله بن زیاد در کوفه و در مجلس یزید بن معاویه در شام، قیام برادرش امام حسین(ع) را به کمال رسانید و به افشاگری حکومت جائرانه یزید پرداخت و چنان صحنه را بر وی تنگ کرد که که یزید با تمام تکبرها و غرورهای شیطانیش، سر تسلیم فرود آورد و از کشتن امام حسین(ع) و یارانش اظهار ندامت کرد و آن را به گردن عبیدالله بن زیاد انداخت و بدین لحاظ در صدد دلجویی از اسیران و بازماندگان واقعه کربلا برآمد و آنان را محترمانه به مدینه منوره برگردانید.
محل وفات اندوهبار و به تبع آن، محل دفن بدن مطهرش، چندان مورد اتفاق مورخان و سیره نگاران نیست. برخی آن را در مدینه، برخی در شام و برخی در مصر می دانند.
حضرت زینب(س) پس از بازگشت به مدینه، بر اثر داغ از دست دادن عزیزان و اندوه بی پایان واقعه کربلا، از نظر جسمی روز به روز ضعیفتر می شد و توان خویش را از دست می داد و سرانجام پس از هیجده ماه و پنج روز از واقعه کربلا و در 56 سالگی، در 15 رجب سال 62 قمری وفات یافت.
محل وفات اندوهبار و به تبع آن، محل دفن بدن مطهرش، چندان مورد اتفاق مورخان و سیره نگاران نیست. برخی آن را در مدینه، برخی در شام و برخی در مصر می دانند.
هم اکنون، غیر از قاهره مصر که بارگاه مجللی به نام وی وجود دارد و مزار دوستداران اهل بیت(ع) در شمال افریقا است، در حاشیه جنوبی شهر دمشق ]پایتخت سوریه[ و در شهرک زینبیه نیز زیارتگاه باشکوهی وجود دارد که شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) از سراسر دنیا برای زیارت قبر مطهر آن بانوی بزرگ علوی و فاطمی، بدانجا می روند و با خواندن فاتحه و قرائت قرآن، بر روح بلند دختر امیرمؤمنان(ع)، یعنی حضرت زینب کبری(س) درود و سلام می فرستند.
به دنبال تهدید تروریستهای سلفی سوری مبنی بر جسارت به آستان مقدسه حرم حضرت زینب (سلام الله علیها)؛ پرچم گنبد حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) بر فراز گنبد حرم خواهر گرامیشان به اهتراز درآمد.