آیتالله جوادیآملی در پاسخ به سوالی نظر خود را در خصوص نزدیک شدن به خدا از طریق موسیقیهای عرفانی یا اشعار عارفانه اعلام کرد.
آیا موسیقیهای عرفانی یا اشعار عارفانه میتواند ما را به خدا نزدیکتر کند؟
انسان دارای بینش و گرایش است. از نظر بینش و علم، بسیاری از افراد، امکان ترقی دارند؛ یعنی این استعداد که خوب و بد را بفهمیم، در ما وجود دارد و با درس و بحث شکوفاتر میشود. همه ما در مسئله فهم خوب و بد، در یک مرز مشترک قرار داریم؛ یعنی هم بدها و همه خوبها را به درستی تشخیص میدهیم .
آیتالله العظمی جوادی آملی
گفتارو نوشتار، هرچند بلند و پرمعنا و نغز و رسا باشد، توان معرفی شخصی را که اصلش از عالم ملکوت و شاخ و برگش در جهان ناسوت گسترده است را ندارد؛ زیرا کلام حقیقتی اینسویی و موجود ملکوتی آنسویی است و لذا قرآن چهره دنیایی خود را از دریچه کلام توصیف میکند، لیکن سیمای لوح محفوظی او لفظ و کلام نمیشناسد. وقتی سخن از موجودی است که زهره سما و زهرای زمین است[1]، وجودی که عرش و فرش، فرش هستی اوست و چهرهای که ثمره نتیجه هستی است[2]، قلم سرافکنده و از ناوک او عرق خجلت بر صفحه کاغذ مینشیند و زبان، الکن و تنها شیون و ناله اخرس را دارد. شخصیتی که بعنوان کوثر به حبیب خدا رسول اکرم (ص) عطا شده است[3]. بیاییم قدمگاه وجودش را سجدهگاه عشق و رایحه دلنواز هستیاش را بشارت رضوانالله بدانیم: " اذا اشتقت الی الجنه شممت رائحه فاطمه"[4] و بهمقدار توان، کوثر وجودی اش را در ظرف هستی مالامال گردانیم؛ زهرایی که در سیر عشق به پروردگارش سبقت گرفته؛ بلکه الگوی همه عاشقان شده.
بیاناتی از استاد آیت الله محمد شجاعی درخصوص امام زمان صلوات الله علیه
بسم الله الرحمن الرحیم
انشاالله خدا هیچ وقت ما و شما را از امام زمان سلام الله علیه جدا نکند؛ اعمالی که من و شما داریم هر روز به اذن الله به امام زمان صلوات الله علیه، عرضه می شود؛ حضرت بقیة الله سلام الله علیه و عَجّل الله تعالی فی فرجه، هم خاتــَم هست و هم خاتـِم.
چند جمله از علماء و عرفای اهل سنت عرض می کنم، از یَنابیع المَودّة که کتاب عالِم حنفی است، عارف و عامل بوده و خیلی هم مرید داشته است ...
از ینابیع المودة است درخصوص این آیه: قُل لا اَسئلُکُم عَلیه اَجراً اِلّا المَوَدةَ فِی القُربی، بگو به همه مردم من در برابر این رسالت هیچ اجری نمی خواهم مگر با اهل بیت من خوب رفتار کنید و از در دوستی بیایید. که خیلی خوب آمده اند!!.
وقتی روح انسان بر اثر ارتقا و اشتداد وجود نوری از سنخ ملکوت و عالم قدرت و سطوت میگردد، هر گاه طبیعتش را مسخّر خود کند و بر آن غالب آید، احکام عقلهای قدسی و اوصاف عرشی بر وی ظاهر میگردند؛ تا به حدّی که بدنش متخلّق به وجودهای مجرّد و نوری میگردد. نتیجه بیدغدغهای که از این تحقیق حاصل است، امکان دوام چنین انسانی که کامل حقیقی برزخ بین وجوب و امکان میباشد، در نشئت عنصری است.
بهار آمده با کاروان لاله به باغ
به دشت ژاله گل نو دمیده میآید
به سوی قله بیانتهای بیدارى
پرندهای که به خون پر کشیده میآید
در آن کران که بود خون عاشقان جوشان
شهید عشق سر از تن بریده میآید
به پاسداری آیین آسمانی ما
گزیدهای که خدا برگزیده، میآید.
آن مرحوم (حاج اسماعیل دولابی) میفرمایند:
پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم، خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند.
یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.
یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم.
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب میکرد همهجا را.
میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد.
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید
هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاست. توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم.
آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشود.
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد.
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.
زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش.
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش.
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید.