مجموعه فرهنگی یاس کبود

این وبلاگ جهت انتشار مطالب مذهبی و بیان آموزه های والای دین مبین اسلام و همچنین برنامه های این مجموعه فرهنگی به استحضار می رسد. ضمن عرض خیر مقدم، حضورتان را گرامی می داریم.

مجموعه فرهنگی یاس کبود

این وبلاگ جهت انتشار مطالب مذهبی و بیان آموزه های والای دین مبین اسلام و همچنین برنامه های این مجموعه فرهنگی به استحضار می رسد. ضمن عرض خیر مقدم، حضورتان را گرامی می داریم.

سالروز وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را به پیشگاه حضرت ولیعصر عجل تعالی فرجه الشریف تسلیت عرض مینمائیم.



یا رب چه قشنگ است و چه زیبا حرم قم
چون جنت اعلا، حرم محترم قم
بانوی جنان، اخت رضا، دختر موسی
دردانه زهرا و ملائک خدم قم
این مژده بس او را که بهشت است جزایش
هر کس که زیارت کندش در حرم قم




پیکرم چشم انتظار تیزی شمشیرهاست
در رکابت جان سپردن افتخار شیرهاست
بر زبان عشق بوده در شب قدر این سخن
پیش چشم یار مردن بهترین تقدیرهاست
پیش از این تیر نگاهت برده جان را از تنم
پس چه باک از اینکه حالا قبله گاه تیرهاست
من سپر بودم برای لحظه ی معراج تو
این نماز آخر من در خور تکبیرهاست
پیکر خونین..تبسم..دامن تو..اشک من...
چشم دنیا تا ابد مبهوت این تصویرهاست ...


ششم ربیع الثانی

مرگ هشام بن عبدالملک

روز چهارشنبه ششم ربیع الثانی سال ۱۲۵هـ.ق در رصافه هشام بن عبدالملک از دنیا رفت و به جهنم واصل شد

او مردی احول و غلیظ و بدخو و بخیل بوده و حریص بود بر جمع مال، دستور کشتن زید بن علی بن الحسین(علیه السلام) را صادر کرد و امام باقر و امام صادق(علیه السلام) را به شام احضار کرد و جسارتهای فراوانی به آن حضرت نمود و آخر الامر امام باقر(علیه السلام) را به شهادت رساند. ۱۹ سال و ۹ ماه و ده روز خلافت کرد و در ۵۳ سالگی به جهنم شتافت.

در زمان سفاح که قتل بنی امیه آغاز شده بود و قبرهای آنها را هم نبش می کردند و آنچه می یافتند می سوزاندند، وقتی نوبت به قبر ولید رسید اثری در آن باقی نمانده بود و از عبدالملک قسمتی از جمجمه اش مانده بود. هنگامی که قبر هشام را شکافتند بدن او هنوز متلاشی نشده بود، و لذا هشتاد تازیانه بر بدن او زدند و او را سوزانیدند و خاکسترش را به باد داداند.

بعضی گفته اند ظاهرا زدن هشتاد تازیانه به هشام به جهت حد قذف بوده که جسارت به مادر جناب زید بن علی بن الحسین(علیه السلام) نمود

وفات حضرت سلمان(علیه السلام)

هشتم صفرالمعظم



هشتم صفر المعظم حضرت سلمان(علیه السلام) در سال ۳۶ هـ در سن ۲۵۰ سالگی - و بنابر نقلی ۳۵۰ سالگی - در مدائن از دنیا رفت. او را سلمان بن الاسلام و سلمان پاک و سلمان محمدی لقب داده اند، و در خطاب به او گفته اند:« السلام علیک یا من خلط ایمانه باهل البیت الطاهرین».

امیر المومنین(علیه السلام) فرمودند:« سلمان از کسانی بود که بر حضرت زهرا(سلام الله علیها) نماز خواند». همچنین امام صادق(علیه السلام) فرمودند:« سلمان علم اول و آخر را درک کرد، و او دریایی است که هر کسی را بهره ای از آن نیست، و او از ما اهل بیت است».

شرح حال آن بزرگوار در کتابهای مختلف بیان شده، و در بزرگی مقام و قدر او همین اندازه بس که مولانا امیر المومنین(علیه السلام) وسایل غسل و کفن او را آوردند و او را غسل داده کفن نمودند و بر او نماز خوانده دفن نمودند.

."جبرئیل به پیامبر(صلی اللع علیه و اله و سلم) عرضه داشت:" اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر از اشتیاق او به بهشت است

میلاد علی ابن موسی االرضا المرتضی بر شیعیان و عاشقانش تهنیت باد.



گنبدت از هر کجای شهر سوسو می کند

دست هر آشفته ای را پیش تو رو می کند

در لباس خادمان مهربانت، آفتاب

صبح ها، صحن حرم را آب و جارو می کند

ماه هر شب کنج بست "شیخ حر عاملی"

یاد معصومیت آن بچه آهو می کند

یاد معصومیت آن بچه آهو ...یاد تو

کوچه های شهر را لبریز "یا هو " می کند

باد، هم مثل نگهبان درت... بدو ورود

غصه را از شانه های خسته، پارو می کند

عطر نابی می وزد از کوچه باغ مرقدت

هر که می آید حرم ... این عطر را بو می کند

×××

...خادمی می گفت که... آقا به وقت بدرقه

دست زائر را پر از گل های شب بو می کند


شعر از مریم سقلاطونی

زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

 

مقدمه:

امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

 

نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند."

یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

 

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.

 

تولد امام:

حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لااله‌الاالله" را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت."(2)

 نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)

 

زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند."

 

امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

 یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا می‌دانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد."

 

اوضاع سیاسی:

 مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

 ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

1-      پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

2-      پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

 مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می‌کردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستند و این، بر اثر ستم‌ها و نارواییها و انواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند، زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

 او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

 

سفر به سوی خراسان:

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

 

حدیث سلسلة الذهب:

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."

 این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

 

ولایت عهدی:

باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."

 

جنبه علمی امام:

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که  شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

 "برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام می‌باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

 رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، می‌گوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی‌شد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی می‌آوردند و مسائل دینی خود را از امام می‌پرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ می‌گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می‌فرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»

 

اخلاق و منش امام:

خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.

 یکی از یاران امام می‌گوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شبها کم می‌خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی‌کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد."(5) یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم."(7)

 شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)

 مردی از اهالی بلخ می‌گوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است."(9)

 یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی می‌فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."»(10)

 یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجی راه را تمام کرده‌ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‌ام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی."

 آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم."(11)

 امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی‌کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می‌داشتند.

 یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می‌گوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه‌ای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک می‌کند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کرده‌اید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم می‌پذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفته‌ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می‌دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می‌کند مزدش را کم داده‌ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده‌ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ می‌فهمد که بیشتر پرداخته‌ای و سپاسگزار خواهد بود."»(12)

 خادم حضرت می‌گوید: «روزی خدمتکاران میوه‌ای می‌خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بی‌نیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»

 

مختصری از کلمات حکمت‌آمیز امام:

امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است."

امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی می‌ماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر می‌باشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."

امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است."

امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است."

امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است."

 

شهادت امام:

 در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخن‌های دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخن‌هایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.

 

تدفین امام:

به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.

لیالی قدر

فقط حیدر امیرالمومنین است ...


مراسم لیالی نورانی قدر 


موعود: چهارشنبه 25 تیر، جمعه 27 تیر و یکشنبه 29 تیر از ساعت 10 شب

 

میعاد: شهرک گلستان، بهار شرقی، مجموعه فرهنگی یاس کبود


میلاد امام حسن مجتبی (ع)، کریم اهل بیت طه بر تمامی دوستدارانش مبارک و تهنیت باد.


گلی     زیبا    نمایان    در چمن شد        شب    میلاد      مولایم    حسن    شد
شدم    امشب    سراپا   مست نامش      یقین   مرغ   دلم    گردیده     رامش

نمی دانم    چه    گویم    از وجودش         تمام   عـــرشیان     محو    سجودش
حسن را لطف یزدان بی حساب است         که قدر و شان ایشان در حجاب است

حسن   تنهاترین   سردار   دین است          که  ایشان بی گمان حبل المتین است
ز مدحش بی گمان قاصر  زبان است       حســـن      دوم  امام شیعیان    است

وفات ام المومنین حضرت خدیجه (س) تسلیت باد.

 چه شانی بالاتر از کُفو بودن با محمد امین برای زندگی مشترک. خدیجه(س) بانویی است که لیاقت مادری فاطمه(س) را در خویش به رخ تمامی زنان عالم کشیده و خود را نشاندار به مادری تمامی ائمه منتخب الهی نمود.

دهم ماه رمضان سال دهم بعد از بعثت، حضرت خدیجه کبری(س)، همسر عظیم الشأن و والامقام پیامبر خاتم(ص) دیده از جهان فروبست و آن سال را که مقارن با رحلت حضرت ابوطالب(ع) نیز بود را، بنام "عام الحزن" در تاریخ اسلام با خاطره ای تلخ ماندگار ساخت.

حضرت خدیجه(س) به عنوان همسر پیامبر خاتم(ص) که 25 سال زندگی در جوار آن دردانه عالم خلقت را درک کرد، به عنوان نخستین بانوی مسلمان، دومین ایمان آورده به نبی خاتم(ص)، همراه و همیار پیامبر اعظم(ص) در راه تبلیغ و نشر آیین اسلام و به عنوان مادر یگانه هستی، حضرت زهرا(س) دارای مقامی بسیار والا و شانی عظیم است که متاسفانه صفحات تاریخ اسلام نه تنها حق آنرا ادا نکرده، بلکه جفاهای بسیاری را نیز در این باب متوجه آن بانوی بزرگوار نموده است. تاریخی که به خاطر کم کاری محققان (مخصوصا محققین عالم تشیع)، متاسفانه دستاویز بسیاری از تحریفات و اسرائیلیات گشته و راه سوء استفاده را در امر منحرف سازی اذهان و تحریف حقایق، بر روی بدخواهان و کینه ورزان دین اسلام بازگذاشته است.

خدیجه(س) کیست؟ آیا همان زنی است که سن و سالش مهمترین نظرگاه تحقیق محققان می باشد!؟ آیا همان زنی است که فقط اموالش بایستی در تاریخ جلوه گری کند؟! آیا همان بانویی است که ورقه بن نوفل مسیحی را ، عالم تر و داناتر از نبی الهی در راه اثبات نبوت حضرت محمد(ص) می داند!؟ آیا همان همسری است که پیامبر(ص) را متوجه قهر الهی کرده و نبی خاتم(ص) را، به حدسی و گمانی در غمی افزون از باب انقطاع وحی مبتلا می سازد؟ آیا خدیجه(س) همان زن کهنسالی است که زیبایی و شمائل محمد امین، او را عاشق خویش ساخته و به همین دلیل اموال خویش را نثار معشوق خویش می نماید!؟ و چه بس جفاپیشه است تاریخ و چه بسیار کم کار وقاصرند تاریخ نگاران، در حق این بانوی بانوان.

اگر تاریخ چنین نگارد و مدافعی برنخواسته و دفاعی جانانه در قبال مقام آن بانوی بی همتا ننماید، ساخته شدن فیلمهای موهن و نوشته شدن کتابهای شیطانی و مملو از اسرائیلیات را، محکوم نمودن بی معنی می نماید. بهتر آن است که قبل از منتظر شدن برای حضور در راهپیمایی های محکوم نمودن چنین توطئه هایی، به خویشتن بازنگریسته و از کم کاری عالمان و آگاهان فریاد سرداده و از قصور خویش در رشد شعوری و شوری در این باب، ناله نماییم، شاید که موثر افتد و به خواب رفته گانی از خواب غفلت برخیزند.

حضرت خدیجه (س)که بود؟

•    بانوی بزرگواری که از پدر و مادری نجیب و بزرگوار در مکه دیده به جهان گشود.
•    در زمان جاهلیت عرب که جهل و نادانی و فساد غوغا می کرد، به "الطاهره- امراه القریش- بانوی عاقل و مبارکه و سیده زنان" معروف بود.
•    تاریخ نگاران ایشان را به عقل و زیرکی و وقار و حق طلبی ستوده اند.
•    شهرت ایشان در داشتن روحیه و شم اقتصادی بالا در تاریخ پرآوازه است.
•    دیانت و عفت از خصوصیات آن بانوی بانوان بوده است.
•    و چه شانی بالاتر از کُف بودن با محمد امین برای زندگی مشترک.
•    و چه شانی بالاتر از مادر فرزندان نبی خاتم(ص) بودن.
•    و چه شانی بالاتر از 25 سال زندگی مشترک با پیامبر اسلام(ص) به عنوان عزیزترین کس و تنها همسر.
•    اوست نخستین زن مسلمان.
•    اوست دومین سبقت گیرنده در ایمان به نبی خاتم(ص) بدون لحظه ای درنگ.
•    اوست سومین عضو نخستین نماز جماعت تاریخ اسلام در کنار نبی و ولی.
•    و خدیجه(س) کسی است که جان و مال خویش را فدای دین الهی نموده و ایمان خویش را در زبان و عمل به اثبات رسانده است.
•    ایشان همان بزرگواری است که حامل نور فاطمه(س) گشته و افتخار مادری آن دُرّ بی همتای هستی را مفتخر گردید.
•    ایشان همان درس آموز نمونه مکتب نبی (ص) بود که ولایت ولی را پذیرفته و به آن اقرار نمود.
•    و ایشان همان گوهری بود که پیامبر اسلام(ص) تا پایان عمر خویش به یادش، مشکلات را فراموش کرده و دل خویش را تسکین می داد.

آری تاریخ گواهی می دهد که:

پیامبر(ص)  وعده بهشت را به آن بانوی بزرگوار داده است.
پیامبر(ص) همسری خویش در آخرت را پاداش تلاشهای آن همسر باوفا دانسته است.
پیامبر خاتم(ص)  ایشان را جزو چهار زنی که به کمال رسیده اند برشمرده است (آسیه، مریم، خدیجه، فاطمه(س)).
پیامبر(ص) ایشان را در بین افضل زنان بهشتی به عنوان نخستین زن نامبرده است. (خدیجه، فاطمه (س)،مریم، آسیه).
پیامبر(ص) ثروت ایشان را سودمندترین ثروتها برای ترویج اسلام معرفی می کنند.
پیامبر اعظم(ص) در هنگام رحلت آن بانوی بانوان، رضایت کامل خویش از ایشان را ابراز داشته و آن بزرگوار را در لباس خویش (و به نقلی در پارچه ای فرستاده شده از طرف خداوند) تکفین نموده است.

تاریخ گواهی می دهد که جبرئیل سلام رسان الهی به خدیجه(س) بوده است.

سه سال قبل از واقعه هجرت نبی(ص) و آغاز دوران شوکت و عظمت اسلام در مدینه، آن بانوی والامقام که نقشی بی بدیل در ترویج و نشر دین برعهده داشت و همسری بی مانند برای رسول الهی(ص) بود جان را به خالق بی همتا تسلیم کرده و در گورستان مکه در "حجون" آرمید.

خدیجه(س) به عنوان نخستین بانوی مسلمان الگویی بی نظیر در آغازین سالهای بعثت نبی(ص)  برای سایر زنان ایمان آورده به اسلام بود. ملجاء و پناهگاهی تسکین بخش برای نبی(ص)  در مقابل تمامی مشکلات و آزار و اذیتهای مشرکان، همراه و همیاری بی مانند در راه استقرار و نشر اسلام که تمام زندگی خویش را فدای آیین آخرین الهی نموده و در 10سال درک مسلمانی و نبوت نبی(ص)  یارشاطر بود نه بار خاطر.

خدیجه(س) بانویی که خانه اش محل دعوت گشت و مورد هجمه بدخواهان.
بانویی که ناز و تنعم را با فرمانبری از نبی(ص)  و تحمل مشکلات معامله کرد.
بانویی که لیاقت مادری فاطمه(س) را در خویش به رخ تمامی زنان عالم کشیده و خود را نشاندار به مادری تمامی ائمه منتخب الهی نمود.

پیامبر(ص) در جواب یکی از زنان حسود خویش که به مقام خدیجه(س) و ذکر مداوم فضایل او از طرف نبی خاتم(ص) با لحنی زشت و ناپسند اعتراض کرده بود چنین فرمودند: "هرگز خداوند نیکوتر از او(خدیجه) را به من عوض نداده است. زیرا هنگامی که همه مردم منکر رسالتم بودند، خدیجه بود که به من ایمان آورد و در آنوقت که دروغگویم می پنداشتند خدیجه بود که مرا تصدیق کرد و آن زمان که مردم مرا در مضیقه مال گذاشته بودند هم خدیجه بود که مرا شریک دارایی بی حسابش گردانید و در حالی که خداوند مرا از زنان دیگر بی بهره کرده بود خدیجه به من فرزندانی ارزانی داشت."

چه زیباست ترتیبی که فضایل خدیجه(س) در کلام نبی(ص) یافته است که ثروت و مال خدیجه (س) مطمئنا ارزشمند است اما نه ارزشمندتر از ایمان آوردن او و تصدیق نبی(ص) از طرف او.

سخن آخر اینکه: دهم ماه مبارک رمضان، فرصتی است جهت عرض ارادت خدمت آن بانوی بانوان که یکی از چهار بانوی برتر دنیا و بهشت برین است و به صراحت بگوییم که بسیار برتر از مادران بزرگوار انبیاء و ائمه و حضرات والامقامی همچون زینب کبری(س)، رقیه (س) و ام البنین(س) و امثالهم می باشد.

شاید جفا در حق مادر فاطمه زهرا(س) از طرف ما شیعیان که قاصریم از باب برنامه های شعوری و شوری در این باب، کمتر از جفای برخی مبغضان و کج اندیشان که مقام آن بانوی بی همتا را به خاطر جلوه دادن برخی دیگر از زنان پیامبر و یا به خاطر فراموشاندن نام علی و زهرا(س) روا می دارند، کمتر نباشد. و ای کاش حق آن بانوی بهشتی ناشناخته را ادا کنیم.

میلاد گل نرگس، صاحب الامر و العصر و الزمان، حضرت حجه بن الحسن العسگری بر شیعیانش گرامی و تهنیت باد




دل شود امشب شکوفا در زمین
می زند لبخند شادی بر زمین

آسمان ِ دل تبسم می کند
روی ماهت را تجسم می کند

ای مسیح آل پیغمبر سلام
انتهای سوره ی کوثر سلام

ای کتاب راز های مرتضی
یادگار حضرت خیرالنسا

ای صفات تو صفات انبیا
حاصل جمع ِ تمام اولیا

ای قدم هایت صراط المستقیم
حافظ آیات قرآن کریم

ای امام صالحان در روی خاک
اکفیانی اکفیان روحی فداک

السلام ای آفتاب پشت ابر
السلام ای  اوج قله ، کوه صبر

السلام ای آخر هر دلخوشی
عاقب از غم تو ما را می کُشی

السلام ای فخر آدم در زمین
یادگار حضرت روح الامین

تو تمام چارده نور مبین
جلوه ی زیبای ربُ العالمین

تو حدیث ناب عترت در زمین
زاده حیدر امیر المومنین

تو همان نوری که از روز ازل
کرد خالق روی ماهت بی بدل

تو سرشت ناب از نسل علی
نور رب در جلوه ی تو منجلی

عمر تو تاریخ ساز عالم است
مبداء آن از رسول خاتم است

ترسم آخر من نبینم روی تو
صورت زهرائی و دلجوی تو

تو کجائی شیعه می خواند تو را
پس نمی گوئی جوابش را چرا

کی می آیی دل تمنایت کند
تا که روزی بوسه بر پایت کند

کی می آیی عقده از دل وا کنم
روضه خوانی پیش تو آقا کنم

کی می آیی کربلا را تاب نیست
در میان خیمه دیگر آب نیست

وای بر طفل رباب و اضطراب
خیمه خیمه جستوی جرعه آب

آب نَبوَد تا که سیرابش کند
جرعه ای نوشاند و خوابش کند

کربلا و یک بیابان اشک و آه
شیرخواره در میان قتلگاه

نام تو آمد در آنجا بر زبان
کی می آیی حضرت صاحب زمان

ای خوش آن روزی فرج برپا شود
با دو دست فاطمه امضا شود

 کمال مومنی


میلاد ولی عشق، ارباب دل های عاشق، حسین بن علی علیه السلام فرخنده و تهنیت باد.



از تو ما را حدیثی در سینه هست و غمی جانکاه بر دل، که شوق انگیزترین حوادث ،غرورآفرین ترین وقایع، شادی آورترین اتفاقات، شیرین ترین گفتارها و نغزترین رفتارها توان این که خنده ای بر لبان ما بنشاند در خود  نمی بیند.

مگر نه با ولادت تو، عشق متولد شد، رشادت رشد کرد، شهامت رنگ گرفت، ایثار معنا؛ شهادت، قداست؛ و خون، آبرو گرفت؟

مگر نه با ولادت تو، زلال ترین تقوا از چشمه سار وجود جوشید؟ مگر نه با ولادت تو " موج"، موجودیت یافت؟

مگر نه این که " نسیم" با تولد تو متولد شد و مگر نه " صاعقه" اولین نگاه تو در گهواره بود و مگر نه "عشق" در کلاس تو، درس می خواند و مگر نه " ایثار" به تو مقروض شد و مگر نه " آفرینش" از روح تو جان گرفت؟

پس چرا ما خبر " ولادت"  تو را هم که می شنویم، بغض گلویمان را می فشرد؟

 

پس چرا ما در روز ولادت تو نیز اشک، پهنای صورتمان را فرا می گیرد؟

از تو ما را حدیثی در سینه است و غمی جانکاه بر دل؛ همان غمی که دل آدم را شکست و یاد تواش گریاند.

پیامبر، آنگاه که تو پا به عرصه ظهور نهادی، گلویت را بویید و اشک دلش، بوسه را بر گلوی تو طراوتی دیگر بخشید.

همان حدیث که توان از تن علی ربود و بر بیابانش ایستاند و ناله اش را به آسمان رساند که:

" ههنا مناخ رکابهم و موضع رحالهم و ههنا مهراق دمائهم فتیة من آل محمد..."

اینجاست قتلگاه حسین، خون عزیزان محمد بر پیشانی این خاک جاودانه می شود. همین جا کاروان عشق درنگ می کند و بار بر زمین می نهد، وادی معاشقه اینجاست. همینجاست که پیامبران و فرشتگان صف در صف، گوش به راز و نیازی عارفانه می سپرند.

این جاست که فریاد خون آلودِ" الهی رضاً برضاک" سینه آسمان را می شکافد و بر رضایت خداوند، چنگ می زند و آسمان از این درد می شکند و زمین بر خود می پیچد.

آری، از تو ما را حدیثی در سینه هست و غمی جانکاه بر دل و رسالتی سنگین بر پشت. تو اگر چه قرآن مجسمی و هر بطن وجود و شخصیت تو را بطنی است و آن را بطنی دیگر تا لایتناهی و اگرچه اوج پرواز والاترین انسان، حضیض - پایین ترین- شناخت تو را درنمی یابد.

و هر چند تو برتری از آنچه ما می اندیشیم و آن صفات که تو را متصف می کنیم و اگر چه تو زینت بخش صفاتی، و اگرچه یادمان نرفته است آن کلام را که در قیامت والاترین مؤمنین  در تب و تاب دیدار خداوندی می سوزند و از او تقاضای دیدار می کنند؛ برقی می درخشد و نوری متجلی می شود که همگان را سالیان دراز بی خویش و بی هوش می کند و وقتی خود را می یابند و به هوش می آیند، عاجزانه از خدا می پرسند که این تو بودی؟ و پاسخ می شوند که این یک تجلی از چهره حسین بود؛ جلوه ای از رخ اباعبدالله، یک نیم نگاه ثارالله... و قلم را هرگز توان شرح این دیدار نیست...ولیکن ما را فقط  یارای دیدن ظواهر است و همین و تا همین حد، آتش به خرمن وجودمان افکنده است و دل های ناقابلمان را پروانه آن شمع جاودانه کرده است.

ما که ظرفیت دریا نداریم، همان قطره مان که در گلو چکانده ای، حیات و زندگیمان بخشیده است.

ما در این کاروانسرای دنیا از آن جهت تنفس می کنیم که تو در آن درنگ کرده ای.

ما بر خاکی سجده می کنیم  که پای تو بر آن نشسته و خون تو بر آن چکیده است.ما همچنان که ساده ترین نیازمان؛ آب نوشیدن را، به یاد تو مرتفع می کنیم، احساسمان، اندیشه مان، مرگمان، حیاتمان، سلوکمان، قیاممان، همه و همه رنگ از تو می گیرند و معنا از تو می یابند.

بر مظلومیت جوانانمان از آن خرسندیم که مظلومیت تو را تداعی می کنند. جوانانمان را به یادواره علی اکبر تو به میدان فرستادیم.

و خون را از آن جهت ارج می نهیم که تو- ثارالله- به خدایت اتصالش بخشیده ای و آوارگی زنان و کودکانمان را از آن روی تاب می آوریم که گوشه ای از آن همه درد و رنج تو را بشناسیم. ما هر چه خون به یادواره تو داده ایم و آنچه به دست آورده ایم، از دست های مبارک تو گرفته ایم و بر همین اساس ما گشتیم، جستجو کرده یم، زیرورو کردیم، و ارزشمندترین گلستان جامعه و عطرآگین ترین مجموعه گل را- به اعتقاد باغبان بزرگوار- آن ستون ها را که استواری جامعه در گروی وجودشان است- به اعتقاد بنیانگذار- زیباترین، خالص ترین، مؤمن ترین، ایثارگرترین جوانانمان را- به اعتقاد مربی- جدا کردیم، ممتاز نمودیم و روز تولد تو را به ایشان اختصاص دادیم و جز اینان، چه گروهی را شایستگی این منزلت بود؟

یا اباعبدالله! بابی انت و امی یابن الزهراء!

آتش عشق را در دل کودکان و جوانانمان جاودانگی بخش!

و هدیه های این امت را که بر اساس آیه" لن تنالواالبرحتی تنفقوا مما تحبون"؛ معشوق های خویش را فدای تو کردند، به پیشگاهت بپذیر.

" سید مهدی شجاعی"

            

میلاد اسوه عشق و دلدادگی و ادب ابالفضل العباس گرامی باد.



بزن جام از می جان پرور عشق

بگیر از دست ساقی، ساغر عشق

برآید آفتابی، هستی افروز

شود هر دل سپند مجمر عشق

گوارایت شود شهد شهادت

گلوگر ترکنی از کوثر عشق

دهندت رتبه عین الیقین را

اگر در سینه داری باور عشق

کسی نومید از این درگه نگردد

ندارد برگ باطل، دفترعشق

به تیغ عشق هر کس جان سپارد

سرش گردد سزای افسرعشق

به راه عشق جانبازی بیاموز

 ز سردار  امیر لشکر عشق

ابوالفضل آن گل بستان حیدر

 که  در دشت بلا  شد  پرپرعشق

در آن هنگامه هر زخمی که برداشت 

دمید از جای آن صد اخترعشق

" محمد علی صاعد"

میلاد شهزاده زمین و زمان امام سید الساجدین زین العابدین علی بن حسین بن علی علیه السلام بر تمامی عاشقان مبارک باد.


شکر خدا که با فلکم هیچ کار نیست

بر خاطرم ز هر دو جهان یک غبار نیست

آن پای بر جهان زده رندم که بر دلم

اندوه آسمان و غم روزگار نیست

فخرم همین بس است که اندر جهان مرا

روی نیاز جز به در کردگار نیست

جز درگه نیاز که درگاه مطلق است

روی دلم  ز هیچ در امیدوار نیست

گردون! به ما زیاده ازین سرگران مباش

این کهنه سایبان تو هم پایدار نیست

قطع نظر ز هر چه کنم خوشتر آیدم

جز درگهی که بانی او روزگار نیست

درگاه پادشاه دو عالم که از شرف

ناخوانده گر رود فلک، آنجاش بار نیست

آن پادشاه عرصه دین کزعلو قدر

خورشید را بر اوج جلالش گذار نیست

شهزاده زمین و زمان زین عابدین

شاهی که در زمانه چو او شهریار نیست

دین یادگار اوست چو او یادگار دین

چون اهل بیت را به جز او یادگار نیست

انجم ز نور خاطر اویند مقتبس(1)

افلاک را به غیر درِ او مدار نیست

گر خاک پاش سر به نسیمی برآورد

در باغ و راغ حاجت باد بهار نیست

هر جا کف سخاوت او سایه افکند

جز تیرگی نتیجه ابر بهار نیست

چون ماه علمش از افق سینه سر زند 

اقلیم جهل را غم شب های تار نیست

روزی قَدَر به پیش قضا شکوه کرد و گفت

تا حکم شاه هست مرا هیچ کار نیست

بانگی ز روی قهر به او زد قضا و گفت:

کای ساده سرّ این به تو هم آشکار نیست

گر نه وجود او بود این کارخانه را

پیش خدای عزوجل اعتبار نیست

حاصل که او نتیجه ایجاد عالم است

در دهر همچو ما و تو او حشو کار نیست

یعنی که این سبط رسول مهیمن(2) است

بی مهر او بنای جهان استوار نیست

شاهی که کارخانه قدرت وجود اوست

با او ستیزه جز به خدا کارزار نیست

آلوده چون به حرف عدویش کنم سخن؟

طوطی طبع ناطقه مردار خوار نیست

شاها منم که طینت عنبر سرشت من

جز از عبیر خاک درت مایه دار نیست

مهر تو درگرفت سراپا وجود من

نوعی که دل زشعله او جز شرار نیست

فکر من از کجا و مدیح تو از کجا؟!

در بحر مدحت تو خرد را گذار نیست

جز گفتگوی مهر تو نبود انیس من

عاشق تسلّی اش بجز از حرف یار نیست

بی مهری فلک دل ما را زخود رماند

رحمی که جز به لطف تو امیدوار نیست

لطفت چو گشت ضامن فردای دوستان

امروز باکی از ستم روزگار نیست

تآ افتاب نور فشاند به روزگار

تا روزگار جز به شتابش قرار نیست

مهرت دل حبیب تو را نور پاش باد

خصم تو بی قرار چنان کش وقار نیست

خاک ره تو دیده" فیّاض" را جلا

تا از فلک بر آینه اش جز غبار نیست


" فیاض لاهیجی"


پی نوشت ها:

1. مقتبس: اقتباس کننده- روشنایی گیرنده ( قَبَس: پاره آتش).

2. مهیمن: ایمن کننده، نگاهبان و یکی از نام های باری تعالی است.

میلاد جوادالائمه تهنیت باد



چراغانى


امشب زمین و آسمان باید چراغانى شود

سرتاسر روى زمین از گُل، گل افشانى شود

بلبل به عشق روى گل مست غزلخوانى شود

اَکناف عالم سربه سر تزیین و نورانى شود

وآنگه ملک آماده پُست نگهبانى شود

جبرییل مأمور از پى گهواره جنبانى شود

چون حجت بر حقّ حق محبوب معبود آمده

یعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

در دهم ماه رجب ماهى ز یثرب سر زدى

کز مقدمش روح الامین در عرش بال و پر زدى

وز پرده دل نعره الله اکبر بر زدى

کامروز ذات حق شرر بر تار و پودش برزدى

بر تارک خلق جهان زین مژده حق افسر زدى

ساقى کوثر زین خبر فریاد شادى برزدى

کز بهر یارى بشر سرمایه سود آمده

یعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

از یمن این زیباپسر وا شد گره از کار ما

شد سایه لطف خدا شامل به حال زار ما

وز رحمت حق شد عیان از پشت پرده یار ما

تا آن که گردد جود او سرمایه بازار ما

روشن شده از نور او چون روز شام تار ما

با دلربایى دل برد از دست ما دلدار ما

برگو تو بر خلق جهان آن روز موعود آمده

یعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

او آمده احیا کند با جود خود موجود را

پاینده سازد در جهان او پرچم محمود را

سازد مشخص بهر ما راه زیان و سود را

راضى کند با طاعتش او خالق معبود را

خاموش سازد در جهان او آتش نمرود را

گسترده سازد بهر ما او خوان لطف جود را

در کان هستى هرچه بود از جود موجود آمده

یعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

او آمده با علم خود مشت عدو را وا کند

یحیى ابن اکثم را به یک ایماى خود رسوا کند

اسلام را با منطقش جاوید و پابرجا کند

صدها هزاران راز را بهر بشر افشا کند

کو مجرى حکم خدا از نسل محمود آمده

یعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

مانند احمد خُلق او تا شهره آفاق شد

در زهد و تقوا چون على در ملک هستى طاق شد

مانند زهرا عصمتش سرچشمه اشراق شد



در بردبارى چون حسن نزد همه مصداق شد

همچون حسین بن على فرمانده عشاق شد

گاه عبادت بنده صد یوسف و اسحاق شد

چون عابدین در بندگى مسجود معبود آمده

یعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده

مانند باقر علم او زینت دهد اسلام را

با شیوه صادق کند هوشیار خاص و عام را

با فکر بِکر خویشتن او پخته سازد خام را

چون موسى جعفر کند اجرا همه احکام را

همچون رضا بر هم زند دیباچه اوهام را

شیرین کند از بهر ما او تلخى ایام را

کز بهر ما "ژولیده" گان این عید مسعود آمده

یعنى جواد ابن الرضا سرچشمه جود آمده


شاعر : حسن فرح بخشیان (ژولیده نیشابورى)




علی ای همای رحمت




اگر از ره حقیقت سپرى ره ولا را       نگرى به دیده دل جلوات کبریا را 
به طواف کعبه بینى همه جان ماسوى را   شنوى به گوش جان این نغمات جانفزا را 
على اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را        که به ما سوى فکندى همه سایه همارا 
بود از على مزین به زمانه رایت دین         ز جلالتش حرم را بود این جلال و آیین 
چو جمال اوست مرآت پیمبران پیشین                 ز کمال اوست روشن دل خاتم النبیین 
دل اگر خدا شناسى همه در رخ على بین       به على شناختم من به خدا قسم خدارا 
به جز از نبى به عالم دگرى نمى تواند که به باغ دین نهالى چو على بپروراند 
چو مقام مرتضى را چو نبى کسى نداند        به سریر حق کسى را به جز او نمى نشاند 
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند                چو على گرفته باشد سر چشمه بقا را 
به عدوى توست عالم همه جان به سان برزخ       به فلک رسد دما دم ز زمین نواى بخ ‌بخ 
نبرد زمانه از یاد جفاى خصم ، آوخ       چو به دست توست جانا ز صراط حق سر نخ 
مگر اى سحاب رحمت تو ببارى ارنه دوزخ      به شرار قهر سوزد همه جان ما سوى را 
به خدا کسى نیامد چو على ولى ذوالمن      که کند چراغ دین را ز فروغ عدل روشن 
چـو عـلـى بـه جاى احمد، که به مرگ مى دهد تن ؟       به جز از على چو نبود به جهان مغیث و مامن 
برو اى گداى مسکین در خانه على زن              که نگین پادشاهى دهد از کرم گدا را 
به خدا کسى که پوشد به تن از ولاش جوشن             کند از کرم کریمش ز عذاب حشرایمن 
شودش حساب آسان بودش جحیم گلشن      ز کرامتش عجب نى که کرم کند به دشمن 
به جز از على که گوید به پسر که قاتل من       چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا 
چو على کسى نیامد که شود به نفس غالب          چو على کسى نباشد به صراط و عدل طالب 
به جز از على نبى را نبود وصى و نایب             چو على کسى نباشد به فضایل و مناقب 
به جز از على که آرد پسرى ابوالعجایب        که علم کند به عالم شهداى کربلا را 
چو شرار عشق جانان شده از ازل فروزان          دل عاشقان گدازان شده چون لهیب سوزان 
همه سر به کف در این راه سمند عشق تازان     نظرى کن از حقیقت به گروه سرفرازان 
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان      چو على که مى تواند که به سر برد وفارا 
در بحر انما را به سخن نمى توان سفت             مه آسمان دین را نتوان به ابر بنهفت 
ز شکوفه زار طبعم گل مدح دوست بشکفت            چو ولایت على را شه انبیا پذیرفت 
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت            متحیرم چه نامم شه ملک لافتى را
به زمانه نیست کس را به از این مقام رفعت    که على کند عطایش به کرم نشان دولت 
بودم امید احسان ز مقام آل عصمت  که ز مرحمت دهندم به زمانه تاج مدحت 
به دو چشم خونفشانم هله ، اى نسیم رحمت          که ز کوى او غبارى به من آر توتیارا 
على اى که داده رجحان ز عطاى خود خدایت          به جهان آفرینش زده سکه ولایت 
تویى آن امید هستى که ز پرتو عطایت                  شده عدل ، سایه گستر شده جاودان لوایت 
به امید آن که شاید برسم به خاک پایت   چه پیامها که دادم همه سوز دل ، صبا را 
على اى خلیفة اللّه ، على اى بزرگ انسان    که بود قضا به امرت ، قدرت مطیع فرمان 
سر طاعت تودارد به سپهر، مهر تابان   ز تو مى رسد به درمان همه درد دردمندان 
چو تویى قضاى گردان به دعاى مستمندان          که ز جان ما بگردان ره آفت قضارا 
به مقام و جاه احمد، به خداى هر دو عالم             که ولایت على شد سبب نجات آدم 
نبود چو حصن مهرش به جهان حصار محکم        بودم امید احسان ز على ولى اعظم 
چه زنم چو ناى هر دم ز نواى شوق او دم         که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوارا 
دل بینوا ندارد به زمانه غیر آهى         که به جز على نباشد به خدا مرا پناهى 
به جز از طریق مهرش ننهم قدم به راهى             مگر آن امید جانم کند از کرم نگاهى 
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهى           به پیام آشنایى بنوازد آشنا را 
على اى مراد مردانى ایا خجسته کوکب             که ز لعل جانفزایت شده جام دل لبالب 
چو به مدح توست عمرى به ادب گشوده ام لب     مددى که ره بیابم به حریم دوست یارب! 
ز نـواى مـرغ یـاحـق بـشـنـو کـه در دل شـب        غـم دل بـه دوسـت گـفتن چه خوش است شهریارا!

سیره ی اخلاقی حضرت فاطمه(س)

  حجت الاسلام علی اکبر رشاد مدیر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در مراسم رونمایی دانشنامه ی فاطمی اظهار داشت: این دانشنامه در طول بیش از یک دهه تلاش محققان و فقهای عرصه های مختلف علمی تهیه و تدوین شده و به همه ی ارادتمندان به خاندان عصمت و طهارت(ع) تقدیم شده است.
 

 ایرنا ، در آستانه میلاد با سعادت حضرت صدیقه ی طاهره (س) از دانشنامه ی فاطمی که در شش مجلد تدوین شده است از سوی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی رونمایی شد.

حجت الاسلام رشاد در مراسم رونمایی دانشنامه ی فاطمی اظهار داشت : این دانشنامه می تواند به عنوان یکی از مراجع و منابع مهم در مطالعات زنان مورد توجه و استفاده قرار گیرد.

آنچه در پی می آید چکیده ای از مقاله ی سیره ی اخلاقی حضرت فاطمه(س) از دانشنامه ی فاطمی است که مراسم رونمایی از آن عصر شنبه در قم برگزار شد.

*سیره ی اخلاقی حضرت فاطمه(س) مجموعه رفتارهایی است که از خصلت ها و ملکات اخلاقی ایشان ناشی شده و از مبدأ وحی سرچشمه گرفته اند. سیره ی اخلاقی دختر رسول خدا(ص) از دو جنبه ی فردی و اجتماعی قابل بررسی است.



اخلاق فردی: در زندگی فردی فاطمه(س) موارد فراوانی شایان توجه است؛ از جمله:

اعتدال در تأمین نیازهای طبیعی، سادگی و پوشانندگی در نوع لباس پوشیدن، توجه فراوان به بهداشت فردی و محیط، آراستن محیط و استفاده از زینت همراه با ایثار و توجه به رضای خدا و رسول خدا(ص)، شکیبایی در برابر ناملایمات و رضایت و تسلیم در برابر خداوند، خوف از خدا و یاد مرگ، زهد و دنیاگریزی،

صبر و استقامت، صداقت و عفت و حیاء.



اخلاق اجتماعی: رفتار اجتماعی حضرت فاطمه(س) چه درون خانواده و چه در جامعه دارای ویژگی های مهمی است.

او همواره در طول زندگی، محبت مادر را در دل داشت و به نیکی از وی یاد می کرد. نحوه ی برخورد و ابراز محبت فاطمه(س) و پیامبر(ص) با یکدیگر بی نظیر بود.

فاطمه(س) پدرش را محبوب ترین بنده ی خدا می دانست و به هیچ روی طاقت ناراحتی و اندوه پدر را نداشت و در سختی ها همراه پیامبر(ص) بود.

فاطمه(س) خانه را کانونی گرم و پر از مهر و محبت برای همسر و فرزندانش کرده بود و اصل ایثار در برابر آنها را سرلوحه ی رفتارش قرار داده بود. محبت، صداقت، اطاعت و همراهی در سختی ها از دیگر ویژگی های اخلاقی آن حضرت در ارتباط با همسرش بود.



اخلاق اجتماعی دختر رسول خدا(ص) در جامعه در موارد ذیل شایسته ی بررسی است:

رعایت آداب دینی در برخوردهای اجتماعی، رعایت حقوق دیگران و تلاش برای نیکی به مردم و مقدم داشتن آنان بر خود. دیگرگرایی و پرهیز از خودمحوری، خدامحوری در دوستی ها و دشمنی ها، عدالت گرایی و پرهیز از ستم کردن و ستم پذیرفتن، دفاع از ولایت و ارائه ی خدمات علمی و فرهنگی با بر جای نهادن رفتارهای اصیل و منطبق با آموزه های الهی و نشر معارف توحیدی و آموخته های خود از رسول خدا(ص).

میلاد صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام ا... علیه بر شما شیعیان همسر بزرگوارش تهنیت باد.



تاریخ و مکان تولد حضرت زهرا (س)
در تاریخ تولد فاطمه علیهاالسلام در بین علماى اسلام اختلاف است. لکین در بین علماى امامیه مشهور است که آن حضرت در روز جمعه بیستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد یافته است. (1)
مکان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) در شهر مکه و در خانه خدیجه اتفاق افتاد. این خانه در محله‏اى است که در گذشته به آن «زقاق العطارین» یعنى کوچه عطارها مى‏گفتند. رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساکن بود. خانه مبارکى که بارها در آن فرشته وحى بر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) نازل گردید. این خانه بعدها به صورت مسجد درآمد. (2)
و از آنجا که محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زیستگاه پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) و مکان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمین ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از این رو بارها در طول تاریخ هم‏زمان با تعمیر و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام کردند. (3)
کیفیت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)
دوران باردارى حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسید، حضرت خدیجه سلام ‏اللَّه‏ علیه براى زنان قریش پیام فرستاد تا بیایند و او را در امر وضع حمل کمک کرد و کارهاى مربوط به این برهه که مخصوص زنان است برعهده گیرند.
اما زنان قریش پاسخ دادند که ما نخواهیم آمد، چرا که سخن ما را نشنیده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه علیه و آله یتیم ابوطالب، پیمان زناشوئى بستى. خدیجه از این پاسخ رنجیده خاطر گشت، اما در یکى از همین روزها در حالى که او همچنان در بستر آرمیده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود که بر او وارد شدند. خدیجه که از دیدن آنان در هراس شده بود به تکاپو افتاد اما یکى از زنان او را آرام نمود و گفت:
اى خدیجه! اندوهگین و هراسناک مباش، ما از جانب خدا به سویت آمده ‏ایم و خواهران تو هستیم، من ساره همسر ابراهیم خلیلم و این آسیه همسر فرعون است و آن یکى مریم دختر عمران و چهارمین ما صفورا دختر شعیب است. در این هنگام چهار زن در چهار سوى خدیجه سلام ‏اللَّه‏ علیه قرار گرفتند و حضرت خدیجه سلام ‏اللَّه‏ علیه حمل خود را بر زمین نهاد و نورى از او ساطع گردید که شرق و غرب عالم پرتوافکن شد.
نورى که به خانه‏ هاى مکه راه یافت و همه را در حیرت فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابریقى مملو از آب کوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانویى که در پیش روى خدیجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه که از شیر سفیدتر و از عنبر خوشبوتر بود بیرون آورد.

با یکى تن مولود را پوشاند، و دیگرى را مقنعه ‏ى او قرار داد آنگاه دست خود را بر لبان کودک نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنین فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسول‏اللَّه سیدالانبیاء و ان بعلى سیدالاوصیاء و ولدى سادة الاسباط.
آنگاه یکایک بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رویى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوریان بشارت تولد او را به آسمانها بردند.

در آسمان از یمن قدوم او نورى پدیدار آمد و ساطع گردید که تا آن زمان سماواتیان چنین نورى را رؤیت ننموده بودند. بانوان خدیجه را شادباش گفته از میمنت و مبارکى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خدیجه با سرورى زایدالوصف کودک را در آغوش کشید و با دنیایى امید و آرزو پستان در دهان او گذارد.
1- علماى امامیه و علماى عامه در سال ولادت حضرت فاطمه اختلاف دارند. اکثر علماى عامه تولد او را قبل از بعثت مى‏دانند.

عبدالرحمن بن جوزى در کتاب تذکره‏ى الخواص ص 306 مى‏نویسد: تاریخ‏نگاران نوشته‏ اند که فاطمه‏ ى زهرا در سالى متولد شد که قریش به ساختن مسجدالحرام مشغول بودند. یعنى پنج سال قبل از بعثت.
محمد بن یوسف حنفى در کتاب «نظم دررالسمطین» ص 175 مى‏نویسد: فاطمه در سالى متولد شد که قریش مشغول ساختن کعبه بودند.
طبرى در ذخائرالعقبى ص 53 از قول عباس نقل مى‏کند که گفت: فاطمه در سالى متولد شد که قریش مغشول ساختن خانه ‏ى کعبه بودند و در آن هنگام پیغمبر در سن سى و پنج سالگى بود.


سایت بیتوته


جناب "شیخ الحدیث" پاسخ این دو پرسش علمی را بدهند:



حضرت فاطمه زهرا (س) خطاب به ابوبکر و عمر فرمودند: ... من خدا و فرشتگان را شاهد مى‌گیرم که شما دو نفر مرا اذیت و ناراحت کرده‌اید و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد.



به گزارش شیعه آنلاین، حجة الاسلام و المسلمین شیخ “محمّد امیری سوادکوهی” از پژوهشگران و نویسندگان جوان شیعه در دعوت مهم و علمی، شیخ الحدیث اهل سنت ایران، مولوی علامه محمّد یوسف حسین پور، را به وحدت و حقیقت و پایان دادن اختلافات امت اسلام دعوت کرد و با مطرح نمودن دو سؤال مهم تاریخی که بیش از هزار و چهار صد سال است که توسط اکابر علمی اهل تسنن بی پاسخ مانده، وی را به پاسخگویی به این دو سؤال بی جواب تاریخ فراخواند و از بزرگترین چهره علمی اهل سنت ایران خواست با پاسخگویی به این دو سؤال مهم و پذیرش حقّ، به اختلافات جامعه اسلامی پایان دهد و آرزوی دیرینه رسول خدا صلی الله علیه و آله را در وحدت و انسجام اسلامی محقق سازد. 


بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه الکریم و مبرم خطابه العظیم: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم (فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب)؛ آن کسانی که به سخن گوش می دهند و از بهترین آن پیروی می کنند، ایشان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و اینان خردمندانند 1» و قال سبحانه (وما کان لمؤمن ولا مؤمنة إذا قضى الله ورسوله أمرا أن یکون لهم الخیرة من أمرهم ومن یعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبیناً)؛ «و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش به کارى فرمان دهند براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى کند قطعا دچار گمراهى آشکارى گردیده است 2» وقال عزوجل (وما آتاکم الرسول فخذوه)؛ «و آنچه را رسول خدا برای شما آورده قبول و اجرا نمایید. 3»

جناب آقای شیخ الحدیث، مولوی محمّد یوسف حسین‌پور

سلام علیکم

عظم الله اجورنا واجورکم بذکری استشهاد بضعة الرسول وزوجة الوصی المعینة بآیة التطهیر والمودة، والمخصوصة بسورة هل اتی والکوثر، ام الائمة النجباء: السیدة الطاهره فاطمة الزهراء سلام الله علیها.

ایام شهادت جانگداز بانوی بزرگ اسلام و پاره وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله، حضرت صدیقه شهیده، فاطمه زهرا سلام الله علیها را تسلیت گفته و آن مناسبت تلخی که بر اسلام و مسلمین روی داده را فرصتی برای تحقیق معنای آیه کریمه (فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه) برگزیدم و قول احسن که قول الله و رسول الله می باشد را مطرح نموده و تقدیم حضورتان می نمایم، که همانا خدای متعال طبق آیه شریفه 36 سوره مبارکه احزاب و آیه کریمه 17 سوره حشر، اطاعت از رسول خدا و  پیروی از آنچه که حضرتش از  جانب خدای تبارک و تعالی آورده واجب فرموده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله، قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام (که مفسر و مبین قرآن مجید می باشند) را به حکم و امر خدای متعال برای امت خود به ارمغان آورده و آن دو (قرآن و عترت) را عِدل و همتای یکدیگر معرفی نموده و فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله وعترتی اهل بیتی؛ کتاب خدا و اهل بیت (علیهم السلام) و عترتم را در میان شما به عنوان یک ثقل و مایه گرانبها می گذارم.» و این مطلب مهم در دو کتاب صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1873 (چاپ جدید) و صحیح مسلم، جلد 7، صفحه 123 و صدها کتاب از کتب معتبر نزد عامه به آن اذعان شده است و مؤید فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله، آیه تطهیر است: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا؛ جز این نیست که خدا مى‏ خواهد آلودگى را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملا پاکیزه گرداند) 4 و مؤید دیگر فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله آیه مودّت است که خدای متعال فرمودند: (قل لا اسألکم علیه اجراً الا المودة فی القربی؛ (اى پیامبر ما!) بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم در خواست نمى کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم)» و هر کس کار نیکى انجام دهد، بر نیکى اش مى افزاییم; چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگذار است) 5 که در  تفسیر کشاف جلد 2 صفحه 339 و ذخائر العقبی صفحه 25 آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: (قُربی)، علی و فاطمه و فرزندان آنها علیهم السلام هستند و (مودّة فی القربی) یعنی از آنها محافظت کنید و آنها را یاری رسانید؛ علی و فاطمه و فرزندان آنانند.» بنابر این حضرت زهرا سلام الله علیها جزء اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و طبق حدیث شریف کساء نیز محور اهل بیت علیهم السلام می باشند که عِدل و همتای قرآن معرفی شده اند و رسول خدا صلی الله علیه و آله جداگانه نیز درباره تنها یادگار خویش یعنی حضرت زهرا سفارش هایی نمودند و کتاب های مورد اعتماد عامّه نیز به صورت متواترآن را نقل کرده اند، از جمله آن کتب می توان به کتاب المستدرک علی الصحیحین جلد 3 صفحه 153، رقم 4730 اشاره کرد که حضرت خاتم النبیین محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک ـ همانا خدای متعال از غضب و خشم تو خشمگین و غضبناک گشته و از رضایت و شادی تو شاد و خشنود می گردد».

جناب مولوی شیخ الحدیث

حال که نمی از یم و قطره ای از اقیانوس عظمت و بزرگواری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها معلوم گشت، آیا به نظر شما این بانوی بزرگ بر فرض اینکه جزو آیه تطهیر و مودّت نیز نبودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز سفارش تنها یادگار خود را به امت نمی کردند، و اصلاً اگر آن دختر، فرزند شما بود، آیا راضی می شوید که عده ای آشکارا و در مقابل چشمان مردم به او اهانت و جسارت کنند و یا خانه اش را به آتش بکشند و سیلی به صورت او بزنند...؟

یقیناً به این امر راضی نخواهید شد و ضارب دختر خود را ظالم و تجاوزگری یاغی می پندارید. حال که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و تنها یادگار او که جزو آیه تطهیر و آیه مودّت بشمار می آیند، عکس العمل شما در مقابل چنین برخوردی با یادگار خاتم پیامبران چه خواهد بود؟! یقیناً بیشتر از دختر خود، ضارب او را ظالم و متجاوز می خوانید. حال بیاییم و ببینیم تاریخ از مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها چه گفته و حقیقتاً ظلم کنندگان به فاطمه اطهر چه افرادی بودند؟

جا دارد در ابتدا به این نکته مهم اشاره کنم که شاید برخی کوته نظران تصور کنند که مباحث و مکاتبات علمی بین پیروان اهل بیت علیهم السلام و  پیروان ابوبکر و عمر سبب تشدید اختلافات و ضربه زدن به وحدت ناگسستنی مسلمین می شود، در حالی که سنّت حسنه ی مناظرات و مکاتبات علمی از صدر اسلام تا کنون بوده و از دیدگاه بزرگان فرق اسلامی بسیار پسندیده و ارزشمند است، زیرا این مباحث علمی نه تنها وحدت مسلمانان را تضعیف نمی کند، بلکه تأکیدی بر حرمت نهادن بر یکی از بزرگترین مشترکات اعتقادی شیعه و سنی، یعنی شخصیت با عظمت و ارزشمند و بی بدیل برترین بانوی جهان خلقت، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد که همه مسلمانان آن بانوی بزرگ را سرور زنان عالم می دانند و دوستدارانش را دوست و دشمنانش را دشمن می پندارند. به نظر می رسد یکی از راهکارهای مهم و اساسی استحکام اتحاد و انسجام اسلامی، موضوع با اهمیت حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها است که آن حضرت به عنوان بزرگترین نماد وحدت جامعه اسلامی و حتی  انسجام سایر ادیان و مکاتب می باشند.

جناب آقای مولوی شیخ الحدیث!

اینجانب در بررسی های علمی و تحقیقی ام نسبت به تنها یادگار رسول خدا، حضرت زهرا علیهما السلام و شهادت آن حضرت به دو سؤال مهم و اساسی تاریخ برخورد نموده ام که اگر این دو سؤال حقیقتاً پاسخ داده شود، رسول خدا صلی الله علیه و آله را در تحقق آرزوی دیرینه اش یعنی وحدت امت اسلام یاری رسانیدیم و اتحاد بی نظیر مسلمانان را در این قرن به رخ جهانیان خواهیم کشاند.

از آنجایی که تا به امروز هیچ یک از اکابر و مولوی های اهل تسنن نتوانستند به این دو سؤال مهم تاریخ، آن هم پس از هزار و چهار صد و اندی سال پاسخ بگویند و از آنجایی که شنیدم حضرتعالی بزرگترین چهره علمی اهل تسنن فارسی زبان های دنیا هستید و مجامع علمی عامه نیز از حضرتعالی به عنوان شیخ الحدیث یاد می کنند، بر آن شدم سؤالی که هزار و چهار صد و اندی سال، هیچ یک از علما و بزرگان و اکابر علمی اهل تسنن نتوانستند پاسخ دهند را از حضرتعالی مطالبه کنم. امیدوارم با پاسخ به این دو سؤال مهم و مبهم تاریخ،  پیش قدم برای رفع اختلافات و ایجاد وحدت بین امت اسلامی و مسلمانان جهان گردید. ان شاءالله تعالی.

سؤال اوّل: همانطور که مستحضرید، و بیان شد حضرت زهرا سلام الله علیها جزو آیه تطهیر و آیه مودت بوده، و خشنودی حضرت از خشنودی خدا و غضب حضرت از غضب خدای متعال است، بنابر این  آیا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله، پیرو ابوبکر و عمر بوده و آنان را امام خود می دانستند و یا اینکه امام خود را دیگری یعنی امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام می پنداشتند؟! برای رسیدن به این جواب، تاریخ را ورق زده و نگاهی به سوی آن می اندازیم، از طرفی در کتاب های رجال نامی و بزرگان علمی اهل تسنن این حدیث شریف نقل شده که رسول مکرّم اسلام حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند: «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة؛ هرکس بمیرد در حالی که امام زمان خویش را نشناخته مرگ او مرگ جاهلی خواهد بود».

«من مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة. هر که بمیرد و بر گردن او بیعت با امامی نباشد، به مرگ جاهلی مرده است.» این حدیث شریف را در کتاب های صحیح مسلم، جلد 3، صفحه 1478 و السنن الکبرى بیهقی، جلد 8، صفحه 156 و مجمع الزوائد، جلد 5،‌ صفحه 218 و مشکاة المصابیح، جلد 2، صفحه 1088 و شرح المقاصد فی علم الکلام جلد 2، صفحه 275 مطالعه کردم.

در کتب دیگر بزرگان عامّه و پیروان ابوبکر و عمر از جمله مسند احمد بن حنبل، جلد 4، صفحه 96 و مجمع الزوائد،‌ الهیثمی، جلد 5،‌ صفحه 218 و مسند الطیالسی، صفحه 295 و الإحسان بترتیب صحیح ابن حبان جلد 7، صفحه 49 و حلیة الأولیاء، جلد 3،‌ صفحه 22  نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة؛ هر که بدون امام بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است.» و یا در کتابهای مجمع الزوائد، الهیثمی، جلد 5، صفحه 224 و کتاب السنة، جلد 2،‌ صفحه 489 نیز آمده: «من مات ولیست علیه طاعة مات میتة جاهلیة؛ هر که بمیرد و اطاعت از امامی بر گردن او واجب نباشد، به مرگ جاهلی مرده است.» "البانی" نیز بعد از نقل حدیث می‌گوید: إسناده حسن، ورجاله ثقات. حاکم نیشابوری نیز بعد از نقل حدیث در المستدرک على الصحیحین، جلد 1، صفحه 150 و جلد 1، صفحه 204 می‌گوید: هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین. و ذهبی نیز آن را تأیید کرده است.

جناب آقای شیخ الحدیث!

با توجه به این احادیث متواتر در کتب معتبر و مهم اهل تسنن که الحمدلله حضرتعالی بنا بر لقب "شیخ الحدیث" که به آن موصوف گشته اید و به احادیث ذکر شده آگاه و مطلع می باشید، و از طرفی نیز بر عظمت و شخصیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها واقف هستید، به این سؤالی که هزار و چهار صد و اندی سال است که بزرگان و اکابر علمی اهل تسنن از پاسخ به آن عاجز بودند پاسخ دهید که: بر اساس فرمایش نبی مکرم اسلام حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله، امامِ فاطمه زهراء، بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله چه فردی بوده است که هر که بوده همان هم برای امامت و خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله سزاوار خواهد بود؟!

جناب آقای شیخ الحدیث!

این اوّلین سؤال اینجانب بود که سزاوار است به آن پاسخ مناسب و صحیح را داده و سکوت هزار و چهارصد ساله بزرگان اهل تسنن را در این موضوع بشکنید.

سؤال دوم: همانگونه که جنابعالی مستحضرید و  به اقرار تاریخ آگاه هستید که تنها یادگار رسول خدا صلی الله علیه و آله در سنّ جوانی به شهادت رسیده و قبر ایشان مخفی و نا معلوم است، حال دلیل شهادت آن حضرت چه بود و چه افرادی دست به چنین فاجعه ای زدند و چرا قبر ایشان مخفی و نا معلوم است؟ این سؤال نیز از سؤال هایی است که بعد از آتش زدن درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها  تاکنون هنوز بی پاسخ مانده است.درب خانه ای که قرآن مجید در حق آن فرمود: (فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والاصال)؛ «این چراغ پر نور در  خانه هایی قرار دارد که خدای متعال اذن فرموده با رفعت و بلندای آسمان باشد و نام خدا در آنها برده و تسبیح او را مدام در هر صبح و شام می گویند».6  آلوسی از بزرگان علمی اهل تسنن در تفسیر خود ذیل این آیه نقل می کند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت فرمودند، مردی بپا خواست و عرضه داشت: ای رسول خدا! این خانه ها کدامند؟ فرمودند: خانه های انبیاء؛ در آن هنگام ابوبکر در حالی که اشاره به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها برده بود، سؤال کرد: آیا این خانه هم جزو همین خانه ها است؟ حضرت رسول فرمودند: آری! این خانه از برترین آن خانه هاست.

جواب این سؤال که چه فردی بر خدا و رسول  تحدّی نموده و درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را به آتش کشیده نیز بی پاسخ مانده و در طول هزار و چهار صد و اندی سال، حتی یک نفر از اکابر و نوابغ علمی اهل تسنن نتوانستند و یا نخواستند به این سؤال پاسخ مناسب و صحیح دهند تا رفع موانع وحدت مسلمین بر محوریت حدیث متواتر ثقلین یعنی قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بشوند، در حالی که در کتبشان آن را با اسناد صحیحه ذکر فرمودند.

جناب آقای شیخ الحدیث!

حال که فرصت فراهم و زمینه آماده شده و دنیای ارتباطات، همه کشورها را همانند یک دهکده قرار داده و بنا نیست چیزی بر احدی مخفی بماند، بیایید این قدم تاریخی و بزرگ را برداشته و به جهان و جهانیان حقیقت را اعلام نموده و جواب صحیح این معما را فریاد زده و بانی رفع همه موانع وحدت مسلمین شده و رقم زدن وحدت بزرگ اسلامی را به انجام رسانید و این افتخار بزرگ را به نام خود ثبت و ضبط نمایید. ان شاءالله تعالی

جناب شیخ الحدیث!

در صحیح ترین کتاب های شما  (از منظر شما) که صحیح بخاری بوده آمده: حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) خطاب به ابوبکر و عمر فرمودند: ... من خدا و فرشتگان را شاهد مى‌گیرم که شما دو نفر مرا اذیت و ناراحت کرده‌اید و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد. به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرین خواهم کرد. (صحیح بخاری، جلد ۶، صفحه ۲۴۷۴، حدیث ۶۳۴۶، کتاب الفرائض، باب قول النبی. لا نورث ما ترکنا صدقة، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة – بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷ و کتاب الإمامة والسیاسة، ج ۱،‌ ص ۱۷، باب کیف کانت بیعة علی رضی الله عنه، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت – ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۷م)

و نیز در کتاب صحیح بخاری، جلد ۴، صفحه ۱۵۴۹، حدیث ۳۹۹۸، آمده: «فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ على أبی بَکْرٍ فی ذلک فَهَجَرَتْهُ فلم تُکَلِّمْهُ حتى تُوُفِّیَتْ ... فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و با وى سخن نگفت تا از دنیا رفت.»

جناب شیخ الحدیث!

در سایر کتب معتبرتان نیز بر مسائلی مهم و حساس اشاره شده که بنده فقط آن را به عنوان  یاد آوری (و ذکر فان الذکری تنفع المؤمنین) گوشزد نموده و به نوبه خود از بازگو نمودن بزرگترین جسارت تاریخ بر برترین بانوی جهان خلقت از محضر خدای متعال، رسول، اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و همه ی مسلمان جهان پوزش می طلبم که قلبشان با این روایات که از معتبرترین کتب نزد اهل تسنن بازخوانی می شود جریحه دار می گردد.

طبری می گوید: حَدَّثَنَا ابْنُ حُمَیْدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَرِیرٌ، عَنْ مُغِیرَةَ، عَنْ زِیَادِ بْنِ کُلَیْبٍ، قَالَ: أَتَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِیٍّ وَفِیهِ طَلْحَةُ وَالزُّبَیْرُ وَرِجَالٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ، فَقَالَ: وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَیْعَةِ فَخَرَجَ عَلَیْهِ الزُّبَیْرُ مصلتا بالسیف، فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فاخذوه.

عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالى که طلحه و زبیر و مردانی از مهاجران در آنجا  گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را بر شما آتش خواهم زد؛ مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد درحالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او به جایی گیر کرد و به زمین خورد و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران هجوم آوردند و او را دستگیر کردند.7
ابن أبی الحدید گوید: عن سلمة بن عبد الرحمان قال: فجاءعمر الیهم فقال: «والذى نفسى بیده لتخرجنّ إلى البیعة أو لأحرقنّ البیت علیکم.8
  
ابن أبی‌شیبه (متوفای225) می گوید: نقل‌های تاریخی حاکی از آن است که حضرت زهرا علیها السّلام، تهدیدِ عمر بن خَطّاب مبنی بر سوزاندنِ خانه را جدّی دانسته و به واقعی بودنِ آن تصریح فرموده‌اند. فَقالَتْ: ... وَ أیْمُ اللهِ لَیُمْضِیَنَّ لِما حَلَفَ عَلَیْهِ... آن بانو فرمود: ... به خدا سوگند، او به آنچه برایش سوگند خورده، عمل می‌کند.9
ابن قُتَیْبَه (متوفّای 276) می گوید: و قال عمر: والذى نفس عمر بیده لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فیها! فقیل له: یا أباحفص إنّ فیها فاطمة!! فقال: وإن.10

و ابوبکر غیبتِ گروهی را ـ که از بیعتِ با او [با حضورشان] نزد علی سرپیچی کرده بودند ـ، احساس کرد؛ لذا عمر را به سراغشان فرستاد. او آمد و ـ در حالی‌ که آنان درخانه علی بودند ـ صدایشان زد. آنان از بیرون آمدن امتناع ورزیدند.عمر هیزم طلبید و گفت: قسم به آن‌ که جانم در دست اوست، یا بیرون می‌آیید یا بی‌تردید خانه را ـ با هر کس که در آن است ـ، به آتش می‌کشم.
 
 
ابن شَحْنه، متوفّای (882) می گوید: إنَّ عُمَرَ جاءَ إلی بَیْتِ عَلِیٍّ لِیُحْرِقَهُ عَلی مَنْ فِیهِ. عمر سوی خانه علی آمد تا خانه را با اهلش بسوزاند.11
شهرستانى گوید: عن الجاحظ: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة علیها السلام یوم البیعة حتّى ألقت الجنین من بطنها وکان عمر یصیح: إحرقوا دارها بمن فیها، وماکان فى الدار غیر علىّ وفاطمة والحسن والحسین وزینب.12
ابن حجر عسقلانى گوید: إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن؛ به تحقیق که عمر به فاطمه لگد زد و سبب سقط محسن گردید.13
صفدى گوید: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّى ألقت المحسن من بطنها.14
ندامت ابوبکر از هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.

أنا حمید أنا عثمان بن صالح، حدثنی اللیث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمی، حدثنی علوان، عن صالح بن کیسان، عن حمید بن عبد الرحمن بن عوف، أن أباه عبد الرحمن بن عوف، دخل على أبی بکر الصدیق رحمة الله علیه فی مرضه الذی قبض فیه ... فقال [أبو بکر]: «أجل إنی لا آسى من الدنیا إلا على ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهُنَّ، ثلاث ترکتهن وددت أنی فعلتهن، وثلاث وددت أنی سألت عنهن رسول الله، أما اللاتی وددت أنی ترکتهن، فوددت أنی لم أَکُنْ کَشَفْتُ بیتَ فاطِمَةَ عن شیء، وإن کانوا قد أَغْلَقُوا على الحرب...؛ عبد الرحمن بن عوف به هنگام بیمارى ابوبکر به دیدارش رفت و پس از سلام و احوال‌پرسى، با او گفت و گوى کوتاهى داشت. ابوبکر به او چنین گفت:من در دوران زندگى بر سه چیزى که انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، دوست داشتم که مرتکب نشده بودم، یکی از آن‌ها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود، دوست داشتم خانه فاطمه را هتک حرمت نمى‌کردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند...15
ابن قتیبه گوید: هنگامى که آن ابوبکر و عمر براى عیادت فاطمه آمدند، حضرت اجازه ورود ندادند و ناچار شدند آن دو به امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام متوسل شوند و آن حضرت وساطت کردند، فاطمه‌ در پاسخ گفتند: البیت بیتک.یعنى علی جان! خانه خانه تو است، تو مختارى هر که را که دوست دارى اجازه ورود بدهی. امیر مؤمنان علیه السلام براى اتمام حجت و این که آن دو بعداً بهانه نیاورند که ما مى‌خواستیم از فاطمه رضایت بگیریم؛ ولى علی نگذاشت، به آن دو اجازه ورود دادند. هنگامى که آن‌ دو وارد شده و سلام کردند، حضرت برای اعلام خشمگینی خود بر این دو، جواب سلام آنان را نداده و وقتی که عذرخواهى کردند، صدیقه طاهره نپذیرفتند؛ بلکه از آن‌ها این چنین اعتراف گرفت: نشدتکما الله ألم تسمعا رسول الله یقول: «رضا فاطمة من رضای وسخط فاطمة من سخطی فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی ومن أ رضى فاطمة فقد أرضانی ومن أسخط فاطمة فقد أسخطنی؛ شمارا به خدا سوگند مى‌دهم آیا شما دو نفر از رسول خدا نشنیدید که فرمود: خوشنودى فاطمه خوشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است. هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام کند مرا دوست داشته و احترام کرده است و هر کس فاطمه را خوشنود نماید مرا خوشنود کرده است و هر کس فاطمه را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است؟ هر دو نفرشان اعتراف کردند: آرى ما از رسول خدا اینگونه شنیده ایم. نعم سمعناه من رسول الله صلى الله علیه وسلم. سپس صدیقه طاهره فرمود:  فإنی أشهد الله وملائکته أنکما أسخطتمانی وما أرضیتمانی ولئن لقیت النبی لأشکونکما إلیه. پس من خدا و فرشتگان را شاهد مى‌گیرم که شما دو نفر مرا اذیت و ناراحت کرده‌اید و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد. به این نیز بسنده نکرده و فرمود: والله لأدعون الله علیک فی کل صلاة أصلیها. به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرین خواهم کرد.16

بخاری گوید: فلما تُوفیّت دَفَنها زوجُها علیٌ لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّی علیها  فاطمه زهرا (سلام الله علیها) زمانی که از دنیا رفت شوهرش علی (علیه السلام) او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را با خبر نساخت. 17
آقای مولوی شیخ الحدیث!

مطالب علمی و تاریخی مذکور، پاسخی روشن بر دو سؤال مطرح شده ی تاریخ است، همان پاسخی که ابن ابی الحدید از استاد خود «النقیب» درباره آن سؤال کرد که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله در قید حیات بود، آیا درباره مسبب سِقط محسنِ فاطمه، همان حکمی را صادر می کرد که درباره هبّار بن اسود، (شخصی که مسبب سقط فرزند زنی به نام زینب بود) صادر کرد؟ و آیا حقیقتاً اگر فردی به دخت شما (مولوی شیخ الحدیث) این همه اذیت و جسارت را روا می داشت، شما نیز همین حکم را صادر نمی کردید؟ پس حال بیایید و جواب دو سؤال بی پاسخ تاریخ را پاسخ بگویید؟ اگر چه طبق کتب معتبر نزد شما اهل تسنن که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تا آخر عمر شریفشان بر آن دو خشمگین بوده و خشم حضرت نیز از خشم خدا است، بنابر این حضرت فاطمه سلام الله علیها، امامی جز امیر مؤمنان علی علیه السلام نداشته است، و چه زیباست که حضرتعالی بعنوان بزرگ ترین چهره علمی اهل سنت ایران، با توجه به اسناد ذکر شده از کتاب های مورد تأیید خودتان، پاسخِ صحیحِ تاریخ را به صراحت اعلام نمایید و با اعلام رسمی حقیقت تاریخ به سایر مسلمانان، اختلافات را کنار  گذاشته و با پذیرش حق، ثواب جمع و وحدت کلمه مسلمین بر محوریت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را برای خود به اثبات برسانیدو مودّت و محبت و اطاعت خالصانه خود را به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، خصوصاً به برترین بانوی جهان خلقت حضرت زهرای شهیده سلام الله علیها را در عمل نشان دهید. ان شاءالله تعالی

شایسته است که در خاتمه متذکر شوم که به همراه این نامه یکی از تألیفات خود به نام "کتاب خون نگاشته های فاطمی" را برای حضرتعالی ارسال نمودم تا با مطالعه آن، قطره ای از حقیقت اقیانوس بیکران فضائل و مصائب فاطمی در قرآن و کتب آسمانی و کتب معتبر نزد شیعه و سنی و از صدها موضوع در شناخت برترین بانوی جهان هستی مطلع شوید تا به برکت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها راه حق را برگزینید و به مذهب اهل بیت علیهم السلام و پیروی از دستور خدای متعال و رسول خدا صلی الله علیه و آله مفتخر گردید.

والسلام علی من اتبع الهدی وعلی جمیع عباداللّه الصالحین
امیری سوادکوهی ـ قم المقدسه
1 جمادی الثانی 1435 ه . ق
_______________________________________

منابع :
1. سوره زمر ـ آیات ۱۷، ۱۸

2. سوره احزاب ـ آیه 36

3. سوره حشر  ـ آیه 7

4. سوره احزاب ـ آیه 33

5. سوره شوری ـ آیه 23

6. سوره نور ـ آیه 36

7. تاریخ الطبری المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: 310هـ) (صلة تاریخ الطبری لعریب بن سعد القرطبی، المتوفى: 369هـ) الناشر: دار التراث - بیروت الطبعة: الثانیة - 1387 هـ  عدد الأجزاء: 11 -ج3 ص202

8. شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید انتشارات دارالجبیل جلد2 صفحه 45

9. الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار المؤلف: أبوبکر بن أبی شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (المتوفى: 235هـ) المحقق: کمال یوسف الحوت الناشر: مکتبة الرشد - الریاض الطبعة: الأولى، 1409 عدد الأجزاء: 7 دارالتاج، جلد 7 صفحه432

10. الإمامة والسیاسة، جلد 1،‌ صفحه 30، باب کیف کانت بیعة علی رضی الله عنه، تحقیق: الشیری، ناشر: دارالاضواء .  أعلام النساء لعمر رضا کحالة موسسه الرساله جلد 4 صفحه 114

11.  روضة المناظر تألیف: ابن شَحْنه، متوفّای 882 دارالکتب العلمیه جلد 1 صفحه101

12. الملل والنحل: الشهرستانی. طبعة بیروت، دار المعرفة.جلد 1صفحه 71

13. لسان المیزان، جلد 1، صفحه 268، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

14. الوافی بالوفیات المؤلف: صلاح الدین خلیل بن أیبک بن عبد الله الصفدی (المتوفى: 764هـ) المحقق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى الناشر: دار إحیاء التراث - بیروت عام النشر:1420هـ- 2000م عدد الأجزاء: 29، جلد 6 صفحه 15

15. المقدسی، الاحادیث المختاره، صفحه 88، رقم 12

16. والسیاسة، جلد 1،‌ صفحه 17، باب کیف کانت بیعة علی رضی الله عنه، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.

17. صحیح بخاری، جلد 5، صفحه82، باب غزوة خیبر

اهل مدینه با پاره تن پیامبر(ص) چه کردند؟



حضرت فاطمه زهرا(س) که مظلومه عالم هستی است متاسفانه عامه مردم اطلاع دقیق از چگونگی رخ دادن اتفاقاتی که منتهی به شهادت ایشان می‌شود ندارند و این نشان از ضعف در اطلاع رسانی و نپرداختن به جزئیات این موضوع است که ایام فاطمیه فرصتی برای مرور اتفاقات تلخ آن دوران است.


على علیه السلام هنوز از غسل و تکفین جسد مطهر پیغمبر اکرم فارغ نشده بود که کسى وارد شد و گفت یا على عجله کن که مسلمین در سقیفه بنى ساعده جمع شده و مشغول انتخاب خلیفه هستند. على علیه السلام فرمود سبحان الله! این جماعت چگونه مسلمان هستند که هنوز جنازه پیغمبر دفن نشده در فکر ریاست و حب جاه هستند؟ هنوز على علیه السلام سخن خود را تمام نکرده بود که شخص دیگرى رسید و گفت امر خلافت خاتمه یافت، ابتدا کار مهاجر و انصار به نزاع کشید و بالاخره کار خلافت بر ابوبکر قرار گرفت و جز معدودى از طایفه خزرج تمام مردم با وى بیعت کردند.

على علیه السلام فرمود: دلیل انصار بر حقانیت خود چه بود؟ عرض کرد چون نبوت در خاندان قریش بود آنها نیز مدعى بودند که امامت هم باید از آن انصار باشد. ضمنا خدمات و فداکاری‌هاى خود را در مورد حمایت از پیغمبر و سایر مهاجرین حجت می‌دانستند. على علیه السلام فرمود چرا مهاجرین نتوانستند جواب قانع کننده‌ای به انصار بدهند؟ عرض کرد جواب قانع کننده انصار چگونه است؟ على علیه السلام فرمود: مگر انصار فراموش کردند که پیغمبر صلى الله علیه و آله دفعات زیاد مهاجرین را خطاب کرده و می‌فرمود که انصار را عزیز بدارید و از بدان آنها در گذرید، این فرمایش پیغمبر دلیل این است که انصار را به مهاجرین سپرده است و اگر آنها شایسته خلافت بودند مورد وصیت قرار نمی‌گرفتند بلکه پیغمبر مهاجرین را به آنها توصیه می‌فرمود.

آنگاه فرمود: مهاجرین به چه نحو استدلال کردند؟ عرض کرد سخن بسیار گفتند و خلاصه کلام آنها این بود که ما از شجره رسول خدائیم و به کار خلافت از انصار نزدیکتریم. على علیه السلام فرمود: چرا مهاجرین روى حرف خودشان ثابت نایستادند، اگر آنها از شجره رسول خدایند من ثمره آن شجره هستم، چنانچه نزدیکى به پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم دلیل خلافت باشد من که از هر جهت به پیغمبر از همه نزدیکترم.

علاوه بر آیات قرآن، اخبار، احادیث نبوى و واقعه عظیم غدیر خم در مورد خلافت على علیه السلام همین فرمایش خود حضرت براى پاسخ دادن به استدلالات مهاجرین و انصار که در سقیفه جمع شده بودند کافى بنظر می‌رسد .

به هر حال هنوز جنازه پیغمبر صلى الله علیه و آله به خاک سپرده نشده بود که ابوبکر خلیفه شد ولى در باطن خلافت وى هنوز تثبیت نشده بود زیرا گروهى از انصار و دیگران مخصوصا بنى‏هاشم با او بیعت نکرده بودند. عمر به ابوبکر گفت خوب است با عباس بن عبد المطلب که عموی پیغمبر و بزرگ بنى‏هاشم است ملاقات کرده و او را به وعده تطمیع کنى تا به سوى تو متمایل شود و از على علیه السلام جدا گردد.

ابوبکر فورا عباس را ملاقات و مکنونات خاطر خود را عرضه کرد ولى عباس پاسخ محکمى داد و گفت: اگر وجود پیغمبر موجب خلافت تو شده و تو خود را بدان حضرت منسوب کرده‏اى در این صورت حق ما را برده‏اى زیرا پیغمبر صلى‌الله علیه و آله از ماست و ما به او از همه نزدیکتریم و اگر بوسیله مسلمین خلیفه شده‏اى ما که جزو مسلمین بوده و مقدم بر همه آنها هستیم چنین اجازه‏اى به‌تو نداده‏ایم و آنچه را که به من وعده می‌دهى اگر از مال ما است تو چرا آنرا تملک کرده‏اى و اگر از مال خودت است بهتر که ندهى و ما را بدان نیازى نیست و اگر مال مؤمنین است تو چنین حقى را در اموال مردم ندارى.

*یاری نکردن حضرت علی(ع) توسط مردم مدینه

على علیه السلام بر تمام این صحنه سازی‌ها بصیر و آگاه بود و علل وقوع قضایا را به خوبى می‌دانست به اتفاق فاطمه و حسنین علیهم السلام پشت خانه‏‌هاى مردم رفته و آنها را براى بیعت خود دعوت کرد ولى جز چند نفر معدود کسى دعوت او را پاسخ نگفتند.

اغلب مورخین نوشته‏‌اند که على علیه السلام سه شب متوالى بر منازل مسلمین عبور فرموده و آنها را به بیعت خود دعوت کرد و حقوق خود را بر آنها شمرده و اتمام حجت کرد ولى اغلب روى از وى برتافتند و چون آن حضرت پاسخ مثبتى از آنها نشنید به کنج منزل خود پناه برد. از طرف دیگر عمر دائما به ابوبکر می‌گفت: تا از على بیعت نگیرى پایه‏‌هاى تخت خلافت تو مستقر و ثابت نیست بنابراین مصلحت ایجاب می‌کند او را احضار کرده از وى بیعت بگیرى تا سایر بنى ‏هاشم نیز به پیروى از على با تو بیعت کنند.

ابوبکر دستور داد خالد بن ولید به اتفاق چند نفر از جمله عبد الرحمن بن عوف و خود عمر به سراى على علیه السلام شتافته و درب را کوبیدند و آواز دادند که براى جلب آن حضرت به منظور بیعت با ابوبکر آمده‏‌اند، على (ع) قبول نکرد و خالد و همراهانش را از ورود به منزل ممانعت فرمود. اصحاب قنفذ نزد ابوبکر و عمر بازگشتند در حالی که آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید و گرنه بدون اجازه وارد شوید.

*حمله عمر و همراهانش به خانه حضرت علی (ع)


آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا(س) فرمود: « به شما اجازه نمی‌دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید» همراهان او برگشتند ولی قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان به ابوبکر و عمر گفتند: فاطمه چنین گفت و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه‌اش شویم خودداری کردیم. عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه کار است.

سپس به مردمی که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشتند و آنها را اطراف خانه علی(ع) و فاطمه(ع) و فرزندانشان قرار دادند. سپس عمر ندا کرد به طوریکه علی(ع) و فاطمه (س) بشنوند و گفت: « به خدا قسم ای علی (ع) باید خارج شوی و با خلیفه پیامبر(ص) بیعت کنی و گرنه خانه را با خودتان به آتش می‌کشم.»

حضرت زهرا (س) فرمود: ای عمر، ما را با تو چه کار است؟ جواب داد: در را باز کن وگرنه خانه‌تان را به آتش می‌کشیم. فرمود: «ای عمر، از خدا نمی‌ترسی که به خانه من وارد می‌شوی؟» ولی عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله‌ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد.

حضرت زهرا(س) در مقابل او آمد و فریاد زد: «یارسول الله» عمر شمشیر را در حالیکه در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی حضرت زد. آن حضرت ناله کرد: «یا ابتاه» عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوی حضرت زد. آن حضرت صدا زد: « یا رسول الله، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتاری کردند».

علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بکشد ولی سخن پیامبر (ص) و وصیتی را که به او کرده بود به یاد آورد و فرمود:« ای پسر صهاک، قسم به آنکه محمد(ص) را به پیامبری مبعوث کرد، اگر نبود مقدری که از طرف خداوند گذشته و عهدی که پیامبر(ص) با من نموده می‌دانستی که تو نمی‌توانی به خانه من داخل شوی».

*بردن کشان کشان حضرت علی(ع) تا شهادت حضرت فاطمه(س)


عمر قنفذ را برای آوردن کمک فرستاد؛ مردم هم تا داخل خانه شدند امیر المومنین(ع) سراغ شمشیر رفت. قنفذ ملعون نزد ابوبکر برگشت در حالیکه می‌ترسید علی(ع) با شمشیر سراغش بیاید چرا که شجاعت و شدت عمل آن حضرت را می‌دانست. ابوبکر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر از خانه بیرون آمد دست نگه دارید وگرنه در خانه‌اش به او هجوم بیاورید و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید». قنفذ آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. علی (ع) سراغ شمشیرش رفت، ولی آنان زودتر به طرف شمشیر آن حضرت رفتند و با عده زیادشان بر سر او ریختند. عده‌ای شمشیرها را به دست گرفتند و بر آن حضرت حمله‌ور شدند و او را گرفتند و بر گردن او طنابی انداختند. حضرت زهرا(ع) جلوی در خانه، بین مردم و امیرالمومنین(ع) مانع شد.

قنفذ ملعون با تازیانه به آن حضرت زد به طوریکه وقتی حضرت از دنیا می‌رفت در بازویش از زدن او اثری مثل دستبند بر جای مانده بود. قنفذ حضرت فاطمه(ع) را با تازیانه زد آن هنگام که خود را بین او و شوهرش قرارداد و عمر پیغام فرستاد که اگر فاطمه بین تو و او مانع شد او را بزن. قنفذ با غلاف شمشیر به فاطمه زهرا(س) حمله کرد و ضربه‌ای به او زد. او را به سمت چارچوب در خانه‌اش کشانید و در را فشار داد به طوری که استخوانی از پهلویش شکست و جنینش سقط شد، بانوی دو عالم همچنان در بستر بود تا در اثر همان جراحات شهید شد.

در روایتی منسوب به امام صادق(ع) آمده است که آن حضرت فرمود: آنچه که باعث قتل مادرم سلام الله علیها شد همان غلاف شمشیری بود که قنفذ بر او زد.

علی(ع) را نزد ابوبکر برای بیعت بردند اما ایشان با همان استدلالی که بر گروه انصار غلبه کرده بودند آنها را مغلوب و دست بیعت به سوی ابوبکر دراز نکرد و به خانه برگشت تا روزی که حضرت فاطمه زهرا(س) به شهادت رسید که بعد از آن به ناچار برای حفظ ثبات جامعه با ابوبکر بیعت کرد.

*وصایای حضرت فاطمه زهرا(س)


سپس فاطمه (س) وصایایش را چنین آغاز کرد: پسر عمو، اولا وصیت می‌کنم با دختر خواهرم امامه ازدواج کنی چون او به فرزندانم همانند من است و مردها ناچار زن لازم دارند. بعد فرمود: وصیت می‌کنم وقتی من از دنیا رفتم مرا غسل بده و لباس‌های مرا کنار مزن چون پاکیزه و پاک هستم، هیچ یک از آنان که من ظلم کردند در تشیع جنازه من حاضر نشوند چون آنان دشمن من و دشمن پیامبر هستند و مگذار هیچ یک از پیروان آنان بر جنازه من نماز بخوانند. شب هنگام وقتی چشم‌ها روی هم گذاشته شد و مردم به خواب رفتند مرا به خاک بسپار.

پسر عمو، وقتی ازدواج کردی یک شبانه روز برای همسرت بگذار و یک شبانه روز برای فرندانت. یا اباالحسن، به صورت آنان صحیه مزن چون آنان یتیم و غریب و شکسته حال هستند. آنان دیروز جدشان را از دست دادند و امروز مادرشان را از دست می‌دهند. وای به حال امتی که حسن و حسینم را می‌کشند و آنان را دشمن می‌دارند. سپس زهرا(س) اشعاری را خواندند که ترجمه‌اش چنین است:

ای بهترین راهنما، اگر خواستی گریه کن و اشک دیدگان بریز که روز جدایی است

ای همتای بتول، فرزندانم را به تو سفارش می‌کنم که آنان همدم و مشتاقی جز تو ندارند

برمن و بر یتیمان گریه کن و شهید دست دشمنان در صحرای عراق را فراموش مکن


منبع: سایت فارس

فضیلت حضرت فاطمه زهرا (س) بر انبیاء دیگر



در فصل بیست و یک جلد اول کتاب تجلیات ولایت (از صفحه‌‏ى ۱۸۴ تا ۱۹۲) با استناد به دلائل متقن و روایات معتبر، ثابت شده است که ائمه‏‌ى اطهار علیهم‏‌السلام بر پیامبران پیشین جز رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله برترى دارند و طبق احادیث معتبر دیگر از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله آمده است که امیرالمؤمنین نسبت به سایر ائمه فضیلت بیشترى دارند.

و از سوى سوم می‌‏دانیم که حضرت فاطمه علیهاالسلام کفو و همتاى امیرالمؤمنین است و اگر على علیه‏‌السلام نبود، همتایى براى آن حضرت در روى زمین و در میان مخلوقات پیدا نمی‌‏شد و این ادعا مضمون احادیث فراوانى است که از طریق اهل سنت و تشیع در منابع معتبر به دست ما رسیده است، بنابراین حضرت فاطمه علیهاالسلام جز پدر و شوهرش بر همگان برتر است.

در روایاتى از پیامبر خدا و جناب جبرئیل از سوى الهى و حضرت امام صادق و حضرت امام رضا آمده است:
ان اللَّه عز و جل یقول: لولم اخلق علیا لما کان لفاطمه کفو على وجه الارض آدم فمن دونه (۱) خداوند می‌‏فرماید: اگر على را خلق نمی‌‏کردم، در روى زمین همتایى براى فاطمه علیهاالسلام پیدا نمی‌‏شد خواه آدم و غیر او.

این حدیث برترى على و زهرا علیهاالسلام را بر تمام انبیاء و ماخلق اللَّه جز رسول خدا ثابت می‌‏نماید و علماى بزرگ نیز در کتابهاى کلامى در این زمینه بحثهایى دارند… علاوه بر اینها عبداللَّه بن مسعود، از طریق اهل سنت حدیث معتبرى را از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله نقل مى‏کند که جبرئیل گفت: اى رسول خدا! تمام پیامبران الهى براى ولایت تو و ولایت على بن ابیطالب مبعوث شده‏اند. (۲)

و این حدیث نیز شرافت و فضیلت ذى المقدمه را بر مقدمه دربردارد، (۳) و چون على و فاطمه علیه‏السلام کفو و همتاى یکدیگرند، از این جهت نیز فاطمه علیهاالسلام بر انبیاى پیشین مقدم است. (شرح مفصل این حدیث را در کتاب آفتاب ولایت ص ۴۱ ملاحظه فرمایید.)

و بالاخره حضرت امام باقر علیه‏‌السلام در مورد مادرش فاطمه علیهاالسلام می‌‏فرمایند:
لقد کان مفروضه الطاعة على جمیع من خلق‏اللَّه من الجن و الانس و الطیر و الوحش و الانبیاء والملائکة. (۴)

خداوند اطاعت فاطمه علیهاالسلام را بر تمام مخلوقاتش حتى بر جن‌ها و انسان‌ها و حیوانات و پیامبران و ملائکه واجب کرده است.

گرچه این حدیث بحث مبسوطى دارد، (و اطاعت زهرا علیهاالسلام از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‏السلام در سایر احادیث که رجحانى بر این حدیث دارند آمده است.) ولى به عنوان موید بر مطالب و ادله دیگر، استفاده می کنیم که اطاعت انبیاى پیشین ولو در عالم تکوین از فاطمه‏ زهرا علیهاالسلام به عنوان واجب آمده است.


۱ـ فصل ۶،همین کتاب با منابع بیشتر از جمله: محجه البیضاء، ج ۴، ص ۲۱۰- بحار، ج ۴۳، ص ۹۲ و ۹۷ و ۱۰۷- عوالم، ج ۷ ۱۱ ص ۲۷۸ و ۲۸۱- جلاءالعیون شبر، ج ۱، ص ۱۵۶ و…

۲ـ یا محمد! و اسئل من ارسلنا قبلک من رسلنا على ما بعثوا؟ قال: قلت: على ما بعثوا؟ قالت: على ولایتک و ولایه على بن ابیطالب صلى اللَّه علیهما.

۳ـ زیرا انبیاى دیگر مقدمه بودند بر ولایت امیرالمؤمنین علیه‏السلام.

۴ـ عوالم، ج ۱۱، ص ۱۹۰٫


منبع:سایت شهید آوینی

13 جمادی الاول شهادت مظلومانه بزرگ بانوی هردو عالم خانم حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد.



بهترین الگو


ذهن تاریخ همیشه پر از شخصیت هایی بوده که به نوعی جاودانه شده اند و به خاطر ویژگی هایی که داشته اند، مورد توجه آیندگان قرار گرفته اند؛ اما کمتر شخصیتی توانسته با روح بلند خود، توجه بسیاری از اندیشمندان، فرهیختگان و اهل خرد را در طی زمان ها و سال های طولانی به خود جلب کند و این توجه هر روز بیشتر شده و وی را به یک الگوی صحیح رفتاری و اخلاقی تبدیل کند. زیرا غالباً انسان به خودی خود محدود بوده و چراغ دانش، افکار، عقاید و رفتارش اگر تنها در حیطه ظرف وجودی خویش، منتهی به امری الهی نگردد، محکوم به خاموشی است. اما دیدگان تاریخ، روشن به وجود اشخاصی است که به واسطه همان ارتباط تنگاتنگ با مبدأ حیات، لباس جاودانگی به تن کرده و تبدیل به الگو و اسوه همیشگی برای بشر، حتی بشر امروز شده اند.

یکی از بارزترین این شخصیت ها، بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهرا(س) دختر گرامی پیامبر رحمت، محمد مصطفی(ص) است که با وجود عمری کوتاه ـ حدود 18 سال ـ توانسته به یکی از بزرگ ترین الگوهای انسانی در ابعاد مختلف تبدیل شود. این مدعا، زمانی به اثبات می رسد که زندگی و منش آن حضرت در ابعاد گوناگون فردی، اجتماعی و خانوادگی مورد بررسی قرار گیرد.

لذا به چند نمونه از رفتار و روش آن حضرت در برخورد با مسائل گوناگون اشاره می شود.


*عزیزترین فرد نزد پیامبر



در بعد فردی، فاطمه(س) شخصیتی است که نه تنها به خاطر رابطه فرزندی، بلکه به خاطر حقیقت وجودی خویش و کمالات نفسانی، به محبوب ترین افراد در نزد پیامبر زمانش ـ که همان پدر بزرگوارش می باشد ـ مبدّل شده است تا جایی که حضرت رسول(ص) فرمود: «عزیزترین اشخاص در نزد من فاطمه(س) است.» و این کلام از پیامبری پاک و به دور از خطا و اشتباه و نقصان، به صِرف وجود رابطه پدر و فرزندی بعید به نظر می رسد؛ چراکه به فرموده شخص پیامبر، «بهترین شما در نزد خداوند پرهیزکارترین شماست.» پس چگونه می تواند پیامبر شخصی را غیر از بهترین و با کرامت ترین مردم از همه عزیزتر بدارد و بداند؟ افزون بر این پیامبر فرزندان دختر دیگری نیز داشته و در مورد هیچ کدام چنین فرمایشی را نفرموده است. لذا به حتم، ویژگی های روحی و انسانی فاطمه(س) است که او را به چنین مقام و درجه ای در نزد خداوند و طبعاً رسول او رسانیده است. دیگر اینکه این ابراز محبت، نوعی هدایت به سوی انسان کامل و اسوه است که پس از پیامبر، مردم باید راه آنان را دنبال کنند و آنان کسانی نیستند جز فرزندان همین فاطمه(س).

«فداها أبوها»


در روایتی آمده است که هنگام عبادت، نور حضرت زهرا(س) برای اهل آسمان می درخشید؛ همان گونه که ستارگان آسمان برای اهل زمین می درخشند و این تنها یکی از وجوه تمایز فاطمه(س) با دیگر اشخاص جامعه است. زهد و پارسایی فاطمه(س) به جایی می رسد که پیامبر در پاسخ سلمان که نگران حال فاطمه(س) است می فرماید: «ای سلمان! همانا دخترم از گروه پیشگامان به سوی خداست.» این سخن پیامبری است که بارها در هنگام ملاقات فاطمه در حال عبادت فرموده بود:«فداها ابوها؛ پدرش به فدایش باد».


 

وجوب زیارت قبر امام حسین(ع)


امام صادق علیه السلام:

هر که به زیارت قبر حسین(ع) نرود تا بمیرد، ناقص الایمان و ناقص الدین [از دنیا رفته] و اگر وارد بهشت شود پایین‌تر از مؤمنان منزل خواهد گرفت.
وسائل الشیعة، جلد 14، صفحه 430

***

امام صادق علیه السلام:
زیارت حسین علیه السلام بر هر کسی که به امامت حسین علیه السلام اعتقاد دارد از سوی خداوند واجب شده است.
ارشاد مفید، جلد دوم، صفحه 133

***

امام صادق علیه السلام:
اگر یکی از شما تمام عمر خود را حج کند اما حسین بن علی علیه السلام را زیارت نکند، قطعاً حقی از حقوق رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را ترک کرده چرا که حق حسین علیه السلام از سوی خداوند بر هر مسلمانی واجب است.
تهذیب الاحکام، جلد ششم، صفحه 42

***
امام صادق علیه السلام به ام سعید فرمود:
ای ام سعید! حرم امام حسین علیه السلام را زیارت کن زیرا زیارت او بر هر مرد و زنی واجب است.
وسائل‌الشیعة، جلد 14، صفحه 347

***
امام صادق علیه السلام:
شایسته نیست که فرد مسلمان بیش از چهار سال یک بار از زیارت قبر حسین علیه السلام بازبماند. 
وسائل الشیعة، جلد 14، صفحه 535

***

امام صادق علیه السلام:
حق این است که ثروتمندان سالی دو بار به زیارت حسین بن علی علیهما السلام بروند و فقیران سالی یک بار به زیارت او بروند.
تهذیب الاحکام، جلد ششم، صفحه 43

***

امام صادق علیه السلام:
هر که می‌خواهد در همسایگی پیامبر(ص) و در کنار علی(ع) و فاطمه(ع) باشد نباید زیارت حسین بن علی علیه السلام را رها کند.
کامل‌الزیارات، صفحه 137

***

رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به ابن‌عباس فرمود:
ای ابن‌عباس! هر که او [حسین(ع)] را در حالی که به حق او آشناست زیارت کند برای او ثواب هزار حج تمتع و هزار عمره نوشته می‌شود.
کفایة الاثر، صفحه 17

***

امام صادق علیه السلام:
همانا فاطمه، دختر محمد صلی الله علیه وآله وسلم به حضور زائران قبر پسرش حسین علیه السلام می‌رسد و برای گناهان‌شان طلب مغفرت می‌کند.

کامل الزیارات، صفحه 118

***

امام صادق علیه السلام:
روزهای زائران حسین بن علی علیه السلام از اجل‌های آنها به شمار نمی‌آید.
تهذیب الاحکام، جلد ششم، صفحه 43

***

امام صادق علیه السلام:
هر که حسین علیه‌السلام را زیارت نکند از خیری کثیر محروم شده و یک سال از عمرش کاسته شده است.
وسائل‌الشیعه، جلد 14، صفحه 431


***

 امام باقر علیه السلام

اگر مردم بدانند زیارت امام حسین (ع) چقدر فضیلت دارد از شوق می

میرند.

   بحارالانوار, جلد101,ص21



با عرض پوزش از شما دوستان عزیز بابت مدت زمانی که در خدمتتان نبودم. پوزشم را پذیرا باشید.

آمدنم را با نوکری ارباب آغاز می کنم.

امامم علی ابن موسی الرضا ست


 



 

امامم علی ابن موسی الرضا ست   

 

امامم تجلی نور خداست

 

امامم ولی و امامم وصی است

 

امامم  تجلی نور نبی است

 

امامم رئوف و امام سخی است

 

امامم سراپا وجود علی است

 

امامم پیام آور کربلاست

 

امامم تماما وجود خداست

 

امامم غریب و امامم رضی است

 

امامم رضی  بر رضای ولی است

 

امامم علی ابن موسی الرضاست

 

امامم نسب برده مرتضی است

 

امامم به نورانیت سرمد است

 

امامم به زیبایی احمد است

 

امامم علی ابن موسی الرضا ست

 

امامم علی ابن موسی الرضا ست

      

مصطفی علاء

شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامی



شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامی

در روایتی از اباصلت آمده است: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»
درباره نحوه شهادت امام رضا (ع)، بیشتر عالمان شیعه و همچنین تعداد زیادی از علمای اهل سنت، قائل هستند که آن حضرت مسموم و شهید شده است. البته درباره عامل شهادت امام هشتم، اختلاف‌نظرهایی وجود دارد؛ اما قول مشهور این است که آن حضرت، توسط «مأمون» خلیفه عباسی مسموم و به شهادت رسید.
برخی از علمای اهل سنت بر این نظرند که مأمون، امام رضا (ع) را مسموم نکرده است و برای این گفته خود دلائلی هم ذکر می‌کنند. از جمله آن دلائل این است که مأمون دختر خود را به همسری امام جواد (ع) درآورد. مأمون به برتری امام رضا (ع) در برابر علما استدلال می‌کرد. بعد از درگذشت امام رضا (ع) مأمون بسیار ناراحت و غمگین بود و...
در ادامه خواهیم گفت که به هیچ یک از دلائل در این رابطه نمی‌توان استناد کرد.

  ادامه مطلب ...

بیست و هشتم صفر شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد (از ولادت تا شهادت)


ولادت 

در نیمه ماه رمضان سوم هجری، اولین فرزند علی علیه‌السلام و فاطمه سلام الله علیها به دنیا آمد. پس از ولادت، نامگذاری از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاری پروردگار ماند. 
تا اینکه جبرئیل ،امین وحی، فرود آمد و گفت: « خدایت سلام می‌رساند و می‌گوید چون علی برای تو همانند هارون برای موسی است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون علیه السلام یعنی شبّر قرار ده!» 
رسول خدا فرمود: « زبان من عربی است و شبّر، عبری است.» 
جبرئیل گفت: « شبّر در زبان عرب به معنای« حسن» است.» 
به این ترتیب، کودک، حسن نام گرفت. تنها کنیه‌ی آن حضرت « ابو محمد» و مشهورترین القابش« سید» و «سبط» و «تقی» است. 
نقش خاتم و انگشتر امام حسن را « العزه لله» گفته‏اند؛ روز هفتم پس از ولادت، رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم مستحبات ولادت را در مورد حسن به جا آوردند و حسن را به« ((ام فضل (لبابه)|ام الفضل))» ،همسر عمویشان، سپردند تا او را از شیری که به خاطر زایمان فرزندش، قثم، در پستان داشت، شیر دهد. بعدها نیز رسول خدا برای امام حسن، ادعیه‌ی عافیت و حرزهای مخصوص چشم‌زخم را خواندند. 
ذکر امام در قرآن 
ذکر امام حسن علیه السلام در قرآن : قرآن مجید مشتمل است بر یادکردی از شخصیت‌ها، از خوبان یا از بدان، لیکن این یادکرد گاهی همراه با ذکر نام است(همانند آنچه درباره موسی و فرعون ذکر شده است) و گاه فقط با توصیف، و بدون ذکر نام.( همانند آنچه درباره امام علی علیه‌السلام نازل شده است.) درباره امام حسن علیه السلام نیز آیاتی به صورت توصیف و بدون ذکر نام نازل شده است؛ همانند آیه تطهیر ، آیه ذوی القربی و آیه اولی الامر. 
رابطه امام حسن علیه السلام و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم : امام حسن علیه السلام بیشتر از هفت سال با رسول خدا زندگی نکرد، ولی در همین مدت به شدت مورد عنایت آن حضرت بود و استفاده‏های علمی و تربیتی فراوانی برد. محبت رسول خدا به امام حسن بسیار فراوان بوده و آن حضرت، گاهی نوه‌اش را در کارهای بزرگی همانند بیعت رضوان و مباهله با نصارای نجران هم شرکت می‌داده است. رسول خدا درباره‌ی او تعریف و تمجیدهای فراوانی نموده است که امام بعدها به مناسبت‌های مختلف، از آنها برای معرفی شخصیت الهی خویش سود جست. 
امام حسن و فاطمه زهرا سلام الله علیها امام حسن علیه السلام با مادر خود، فاطمه‌ی اطهر، رابطه‏ای عمیق و متعالی داشت. فاطمه گاه با فرزندش بازی‌های کودکانه می‌کرد و گاه با ملاطفت مادرانه او را به عبادات مستحب تشویق می‌نمود. حسن نیز گزارش سخنان رسول خدا را پیش از هر کس، از مسجد به مادر می‌رساند و گاه در عبادت مادر دقت می‌کرد و از آن درس‌ها می‌گرفت. 
این ارتباط صمیمی در اواخر عمر مادر اوج گرفت؛ تا آنجا که این دو به همراه هم و با تن و قلبی آزرده به زیارت قبر رسول الله و بقیع می‌رفتند و شگفت آن که این رابطه پس از ارتحال مادر نیز باقی ماند؛ به طوری که فاطمه پس از وفات دست‌های مجروح خویش را از کفن بیرون آورد و حسنش را در آغوش کشید. امام حسن نیز سال‌ها بعد در حضور دشمنانی همانند معاویه و مغیره بن شعبه مصیبت مضروب شدن مادر را یادآور شد. 
امام حسن در دوران پیش از خلافت پدر : از این دوران اطلاع زیادی در دست نیست. فقط این مقدار مسلم است که امام علیه السلام در خدمت پدر بوده است؛ گاه از روی دلسوزی در تأمین رفاه پدر می‌کوشیده و گاه همراه او در برخی فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کرده است( همانند شرکت در بدرقه ابوذر به هنگام تبعید)، و گاه پاره‌ای مأموریت‌های مهم را از طرف پدر عهده‌دار بوده است (همانند آبرسانی به منزل عثمان در حال محاصره.) سیاست‌های عملی امام حسن علیه السلام کاملاً هماهنگ با پدر است، لذا همانند او در هیچ‌یک از جنگ‌ها و فتوحات پس از رسول خدا در تمام این دوره‌ی 25 ساله شرکت ننموده است. 

  ادامه مطلب ...