میلاد منجی عالم بشریت، مهدی موعود، گل زیبای نرجس مبارک.
دوازدهمین پیشوای شیعیان، بنابر مشهورترین اقوال، در شب جمعه نیمهشعبان سال 255 ق . در شهر سامرا دیده به جهان گشود. پدرش امام حسن عسکری علیه السلام جز او فرزندی نه پنهان و نه آشکار به جا نگذاشت و او را نیز در پنهان و خفا نگهداری فرمود.
مادر بزرگوار آن حضرت بانویی شایسته به نام «نرجس» بود که به نامهای دیگری چون «سوسن»، «صیقل» یا «صقیل» و «ملیکه» نیز نامیده شده است. او دختر «یوشعا» پسر قیصر روم و از نوادگان «شمعون» یکی از حواریان مسیح علیه السلام بود که به طریقی معجزهآسا از سوی خداوند برای همسری امام یازدهم برگزیده شد.
خلاصه ماجرا از این قرار است:
هنگامی که «نرجس» در روم بود خوابهای شگفتانگیزی دید، یکبار در خواب پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله و عیسای مسیح علیه السلام را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام درآوردند، و در خواب دیگری، شگفتیهای دیگری دید و به دعوت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام مسلمان شد، اما اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان میداشت . تا آنگاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ درگرفت و قیصر خود به همراه لشکر روانه جبهههای جنگ شد . «نرجس» در خواب فرمان یافت که بهطور ناشناس همراه کنیزان و خدمتکاران به دنبال سپاهی که به مرز میروند برود، و او چنین کرد و در مرز برخی از جلوداران سپاه مسلمانان آنان را اسیر ساختند و بیآنکه بدانند او از خانواده قیصر است همراه سایر اسیران به بغداد بردند.
این واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم حضرت هادی علیه السلام روی داد، و کارگزار امام هادی علیه السلام نامهای را که امام به زبان رومی نوشته بود به فرمان آن گرامی در بغداد به نرجس رساند و او را از بردهفروش خریداری کرد و به سامرا نزد امام هادی علیه السلام برد، امام آنچه را نرجس در خوابهای خود دیده بود به او یادآوری کرد، و بشارت داد که او همسر امام یازدهم و مادر فرزندی است که بر سراسر جهان مستولی میشود و زمین را از عدل و داد پر میسازد . آنگاه امام هادی علیه السلام نرجس را به خواهر خود «حکیمه» که از بانوان بزرگوار خاندان امامتبود سپرد تا آداب اسلامی و احکام را به او بیاموزد و مدتی بعد نرجس به همسری امام حسن عسکری علیه السلام درآمد.
دشمنان اهلبیت، علیهمالسلام، و حاکمان ستمپیشه اموی و عباسی، بر اساس روایتهایی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آنها رسیده بود، از دیرباز میدانستند که شخصی به نام «مهدی» از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و دودمان امامان معصوم برمیخیزد و کاخهای ظلم وستم را نابود میسازد، از همین رو پیوسته در کمین بودند که چه موقع آخرین مولود از نسل امامان شیعه به دنیا خواهد آمد تا او را از بین ببرند .
از زمان امام محمد تقی علیه السلام رفته رفته فشارها و سختگیریها بر خاندان پیامبر فزونی گرفت تا در زمان امام حسن عسکری علیه السلام به اوج خود رسید و آن حضرت در تمام دوران حیات خویش در شهر «سامرا» زیر نظر بودند، و کوچکترین رفت و آمد به خانه آن امام از نظر دستگاه خلافت مخفی نبود .
در چنین شرایطی طبیعی است که میلاد آخرین حجتحق نمیتواند آشکار باشد و به همین خاطر تا ساعاتی قبل از میلاد آن حضرت نزدیکترین خویشان امام حسن عسکری علیه السلام نیز از اینکه قرار است مولودی در خانه امام به دنیا بیاید خبر نداشتند و هیچ اثری از بارداری در مادر آن بزرگوار مشاهده نمیشد .
روایتی که در این زمینه از «حکیمه» دختر بزرگوار امام جواد علیه السلام و عمه امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده، شنیدنی است . شیخ صدوق (م 381 ق). در کتاب کمالالدین روایت کرده است که:
ابو محمد حسن بن علی علیه السلام به دنبال من فرستاد و فرمود: ای عمه! امشب روزهات را با ما افطار کن زیرا امشب شب نیمهشعبان است و خداوند در این شب آن حجتی را که حجت او در زمین است آشکار میسازد . پرسیدم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس، عرض کردم: خدا مرا فدای شما گرداند، به خدا قسم در او هیچ اثری از حاملگی نیست! فرمود: موضوع این چنین است که میگویم، حکیمه خاتون ادامه میدهد: من [به خانه امام عسکری] درآمدم، پس از آنکه سلام کردم و نشستم نرجس پیش من آمد و در حالی که کفشهای مرا از پایم بیرون میآورد گفت: ای بانوی من چگونه شب کردی؟ گفتم: بلکه تو بانوی من و بانوی خاندان منی . سخن مرا انکار کرد و گفت: چه شده است عمه؟ به او گفتم: دختر جان خداوند تبارک و تعالی در همین شب به تو فرزند پسری عطا میکند که سرور دنیا و آخرت خواهد بود . نرجس از حیا در جای خود نشست . وقتی از نماز عشاء فارغ شدم و افطار کردم، به بستر رفتم و خوابیدم، در نیمههای شب برای نماز برخاستم، نمازم را تمام کردم، در حالی که هنوز نرجس خوابیده بود و اثری از زایمان در او نبود . تعقیب نماز را به جای آوردم و خوابیدم، اما لحظاتی بعد وحشت زده از خواب بیدار شدم . که در این موقع نرجس هم برخاست و به نماز ایستاد .
حکیمه میگوید: در همین حال شک و تردید به سراغ من آمد، اما ناگهان ابومحمد [امام حسن عسکری] علیه السلام از همان جا که نشسته بود ندا برآورد: ای عمه! شتاب مکن که آن امر نزدیک شدهاست .
حکیمه ادامه میدهد: در حال خواندن سورههای «سجده» و «یس» بودم که نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد، من با شتاب پیش او رفتم و گفتم: نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی؟ گفت: بله، عمه جان . به او گفتم: بر خودت مسلط باش و آرامشت را حفظ کن، که این همان است که به تو گفتم . حکیمه ادامه میدهد: دقایقی کوتاه خواب به سراغ من آمد و در همین موقع بود که حالت زایمان به نرجس دست داد و من به سبب حرکت نوزاد بیدار شدم، جامه را از روی او کنار زدم و دیدم که او اعضای سجده را به زمین گذاشته و در حال سجده است، او را در آغوش گرفتم و
همانا خدای متعال از آن هنگام که آدم را آفرید زمین را از حجتخدا خالی نگذاشته و نیز تا قیامتخالی نخواهد گذاشت، و به جهتحجتخدا از اهل زمین رفع بلا میشود، باران میبارد و برکات زمین خارج میگردد .
با تعجب دیدم که او کاملا پاکیزه است و از آثار ولادت چیزی بر او نمانده است . در این هنگام ابومحمد [امام حسن عسکری] علیه السلام ندا برآورد که: ای عمه! پسرم را نزد من بیاور . نوزاد را به سوی او بردم، آن حضرت دستانش را زیر رانها و کمر او قرار داد و پاهای او را برسینه خود گذاشت، آنگاه زبانش را در دهان او کرد و دستانش را بر چشمها و گوشها و مفاصل او کشید و بعد از آن گفت: پسرم! سخن بگو و آن نوزاد زبان گشود و گفت: شهادت میدهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و هیچ شریکی برای او وجود ندارد و شهادت میدهم که محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست . آنگاه بر امیرمؤمنان علیه السلام و سایر امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسید ...
بعد از تولد آن حضرت، امام حسن عسکری علیه السلام تعداد بسیار محدودی از یاران نزدیک خود را در جریان میلاد مهدی موعود قرار دادند و تعدادی دیگر از یاران آن حضرت نیز موفق به دیدار آن مولود خجسته شدند .
امام حسن عسکری علیه السلام در نامهای که به «احمدبن حسنبن اسحاق قمی» نگاشتند چنین مرقوم فرمودند:
برای ما فرزندی متولد شد، لازم استخبر تولد او را پنهان بداری و به هیچ کس از مردم بازگو نکنی، ما کسی را بر این تولد آگاه نمیکنیم جز خویشاوند نزدیک را به جهتخویشاوندی و دوست را به جهت ولایتش، دوست داشتیم خبر این تولد را به تو اعلام کنیم تا خداوند به جهت آن تو را مسرور سازد، همچنان که، مرا مسرور ساخت . والسلام
احمدبن اسحاق همچنین نقل میکند که: «خدمت امام عسکری علیه السلام شرفیاب شدم و میخواستم در مورد جانشین پس از او پرسش کنم و آن گرامی بدون آنکه سؤال کنم فرمود: ای احمد، همانا خدای متعال از آن هنگام که آدم را آفرید زمین را از جتخدا خالی نگذاشته و نیز تا قیامتخالی نخواهد گذاشت، و به جهتحجتخدا از اهل زمین رفع بلا میشود، باران میبارد و برکات زمین خارج میگردد .
عرض کردم: ای پسر رسول خدا، امام و جانشین پس از شما کیست؟
آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت، در حالی که پسری سهساله، که رویی همانند ماه تمام داشت، بر دوش خویش حمل میکرد، فرمود: ای احمدبن اسحاق! اگر نزد خدای متعال و حجتهای او گرامی نبودی، این پسرم را به تو نشان نمیدادم، همانا او همنام رسول خدا و همکنیه اوست، او کسی است که زمین را از عدل و داد پر میسازد همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد . ای احمدبن اسحاق مثل او در این امت مثل «خضر» علیه السلام و «ذوالقرنین» است، سوگند به خدا غایب میشود به طوری که در زمان غیبت او از هلاکت نجات نمییابد مگر کسی که خداوند او را بر اعتراف به امامت وی ثابت قدم بدارد و موفق سازد که برای تعجیل فرج او دعا کند .
عرض کردم: سرور من، آیا نشانهای دارد که دل من به آن اطمینان پیدا کند؟ در این هنگام آن پسر به عربی فصیح گفت: «منم بقیةالله در زمین، همانکه از دشمنان خدا انتقام میگیرد، ای احمدبن اسحاق پس از مشاهده عینی دنبال اثر نگرد ...»
نام و کنیه امام عصر علیه السلام همان نام و کنیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است . در برخی از روایات آمده است:
تا زمانی که خداوند زمین را به ظهور او و استقرار دولتش زینت نبخشیده است، برکسی روا نیست که نام و کنیه آن حضرت را بر زبان جاری سازد.
بر همین اساس عدهای از فقها قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعیاش شده و عدهای دیگر نیز این امر را مکروه دانستهاند . اما بیشتر فقها نهی از نامبردن حضرت را اختصاص به زمان غیبت صغری و شرایطی که بیم خطر جانی برای آن حضرت وجود داشت، دانستهاند.
به دلیل وجود روایات یادشده، شیعیان آن حضرت را با القاب مختلفی چون: حجت، قائم، مهدی، خلف صالح، صاحب، صاحبالزمان، صاحبالدار مینامیدند و در دوران غیبت کوتاه آن امام، ارادتمندان و دوستداران حضرتش باتعابیری چون «ناحیه مقدسه» از ایشان یاد میکردند.
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال در توصیف جمال دلارای امام عصر علیه السلام چنین میگوید:
همانا روایتشده که آن حضرت شبیهترین مردم استبه حضرت رسول صلی الله علیه و آله در خلق و خلق . و شمایل او شمایل آن حضرت است . و آنچه جمع شده از روایات در شمایل آن حضرت، آن است که آن جناب ابیض [سفید] است که سرخی به او آمیخته و گندمگون است که عارض شود آن را زردی از بیداری شب و پیشانی نازنینش فراخ و سفید و تابان است و ابروانش به هم پیوسته و بینی مبارکش باریک و دراز که در وسطش فیالجمله انحدابی [برآمدگی] دارد و نیکورو است و نور رخسارش چنان درخشان است که مستولی شده بر سیاهی محاسن شریف و سر مبارکش، گوشت روی نازنینش کم است . بر روی راستش خالی است که پنداری ستارهای است درخشان، «و علی راسه فرق بین وفرتین کانه الف بین واوین» میان دندانهایش گشاده است . چشمانش سیاه و سرمهگون و در سرش علامتی است، میان دو کتفش عریض است، و در شکم و ساق مانند جدش امیرالمومنین علیه السلام است.
و وارد شده: «المهدی طاووس اهلالجنة وجهه کالقمر الدری علیه جلابیب النور» ; یعنی حضرت مهدی علیه السلام طاووس اهل بهشت است . چهرهاش مانند ماه درخشنده است . بر بدن مبارکش جامههایی است از نور . « علیه جیوبالنور تتوقد بشعاع ضیاءالقدس» ; بر آن جناب جامههای قدسیه و خلعتهای نورانیه ربانیه است که متلالا استبه شعاع انوار فیض و فضل حضرت احدیت . و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغوانی است که شبنم بر آن نشسته و شدت سرخیاش را هوا شکسته و قدش چون شاخهبان درختبیدمشک یا ساقه ریحان [است]، «لیس بالطویلالشامخ و لا بالقصیر اللازق» ; نه دراز بیاندازه و نه کوتاه بر زمین چسبیده . «بل مربوع القامة مدور الهامة» ; قامتش معتدل و سر مبارکش مدور [است] . «علی خده الایمن خال کانه فتاة مسک علی رضراضة عنبر» ; بر روی راستش خالی است که پنداری ریزه مشکی است که بر زمین عنبرین ریخته [است] . «له سمت ماراتالعیون اقصد منه» ; هیات نیک و خوشی دارد که هیچ چشمی هیاتی به آن اعتدال و تناسب ندیده [است] صلی الله علیه و علی آبائه الطاهرین.